متعرض
معنی کلمه متعرض در فرهنگ معین
معنی کلمه متعرض در فرهنگ عمید
۲. یادآوری کننده، متذکر.
۳. کسی که موجب آزار دیگری است، مزاحم.
۴. [قدیمی] کسی که بخواهد جایی را اشغال کند، حمله کننده.
۵. [قدیمی] خواهان.
معنی کلمه متعرض در فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - کسی که کاری بدست خود گیرد . ۲ - آنکه طلب چیزی کند . ۳ - اعتراض کننده . ۴ - مزاحم : و این مرد را که دعوی پیغامبری می کند هیچ متعرض مباش . ۵ - متذکر جمع : متعرضین .
معنی کلمه متعرض در ویکی واژه
اعتراض کننده.
جملاتی از کاربرد کلمه متعرض
پس طریق صحیح آن است که همه کس اصل ایمان و عقاید خود را از صاحب وحی اخذ کند و باطن خود را از صفات ذمیمه و اخلاق خبیثه پاک سازد و به اعمال صالحه و طاعات مشغول گردد و متعرض تفکر در آنچه از طاقت او بیرون است نگردد، تا الطاف ربانیه او را دریابد.
هرگاه ابن هرمه را مست نزد تو آورند، وی را هشتاد تازیانه زن، و آورنده اش را صد تازیانه از آن پس ابن هرمه مست در کوچه ها می رفت و کسی متعرضش نمی شد.
متعرض شوید آنها را قابل آن کنید جانها را
با وجود اینکه این انصار و اعوان و قبیله و خویشان در دنیا نیز تا خواهش ایشان به عمل می آید بر دور او جمع اند و گرد او می گردند، و آن بیچاره مسکین باید خود را به مهالک اندازد، و دین و دنیای خود را دربازد، و خود را بر کوه و دریا و بیابان و صحرا سرگردان سازد، و متعرض عقوبت سخط خداوند قهار گردد تا حلال و حرام را به هم رساند و صرف ایشان کند تا از دور او متفرق نگردند، و بر جاده اطاعت او مستقیم باشند، و در حوادث، اعانت و یاری او نمایند و اگر سالهای فراوان به ایشان نعمت بی پایان دهد و از برای ایشان همه چیز آماده سازد و یک روز در یک خواهش ایشان مسامحه کند سر از اطاعت او پیچند، بلکه کمر دشمنی او را بر میان بندند و در محافل و مجامع بدی او را مذکور سازند همچنان که مکرر خود مشاهده کرده ایم.
فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ این سخن راجع است با اول آیت، چون محرمات یاد کرده بود، و گفته که: «ذلِکُمْ فِسْقٌ»، بر عقب آن گفت: فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ. اگر کسی باضطرار و بیچارگی بجایی رسد که از گرسنگی بیم جان بود، او را رخصت است که مردار خورد، باین شرط که گفت: غَیْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ. همانست که جای دیگر گفت: غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ، بشرط آنکه قدر ضرورت خورد، و بیش از کفایت و بیش از سد رمق نخورد و ننهد، و اگر سگ یابد و مردار یابد، سگ نخورد مردار خورد، اگر سگ مرده یابد و جانور دیگر مرده یابد، سگ نخورد و آن را خورد، و اگر سگ یابد و خوک یابد، سگ خورد و خوک نخورد، و اگر مردم مرده یابد و جز از مردم یابد، مرده مردم نخورد حرمت را، و گفتهاند: غَیْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ ای غیر متعرض لمعصیة، و هو أن یکون عاصیا بسفره، أو یأکل فوق الشبع.
و گفت: قرب زایل شدن جمله متعرضات است.