متصوف

معنی کلمه متصوف در لغت نامه دهخدا

متصوف. [ م ُ ت َ ص َوْ وِ ] ( ع ص ) مردم صوفی. ( ناظم الاطباء ). کسی که بر طریقت صوفیان باشد.

معنی کلمه متصوف در فرهنگ معین

(مُ تَ صَ وِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) کسی که اظهار تصوف و درویشی کند.

معنی کلمه متصوف در فرهنگ عمید

۱. کسی که اظهار تصوف و درویشی می کند.
۲. صوفی.

معنی کلمه متصوف در فرهنگ فارسی

کسی که اظهارتصوف ودرویشی کند
( اسم ) آنکه خود را صوفی معرفی کند . جمع : متصوفین . توضیح متصوف مشتق است از تصوف ... گاهی گفته می شود برای مبالغه و تکثیر مانند متطبب یعنی کثیر العلم و العمل فی الطب ( فی الحدیث النبوی : راجعوا حارث بن کلده فانه رجل متطبب ) پیغمبر او را مدح نمود نه ذم چنانکه ظاهر مدلول باب تفعل است که بخود بتسن بیجا باشد مانند تکبر و شاید که از قبیل تعلم و تلمذ و تلقی و ترقی دارای معنی طلب باشد اعم از رسیدن بمطلوب و حرمانش .

جملاتی از کاربرد کلمه متصوف

در شمار این گروه از کتابهای صوفیه، نمی‌توان از ذکر کتاب «التصفیه فی احوال المتصوفه» یا «صوفی‌نامه» تألیف قطب‌الدین ابوالمظفر منصور بن اردشیر العبادی (متوفی ۵۴۷ق) و آثار نجم‌الدین کبری (متوفی ۶۱۸ق) چشم پوشید. کتاب التصفیه دربارهٔ اهل تصوف و رفتار و کردار و مصطلحات آنان است که با زبانی ساده و به منظور فهم همگان نوشته شده‌است و با تمثیل و آیات و احادیث فراوان همراه است.
طریق رضا بر متصوفه میسر است و تا مرد بدین طریق در نیاید جمال تصوف نبیند. از آنکه تصوف ترک تکلف است، و آن ترک جز به مدد رضا نیاید. ازآنکه قطع طمع و ترکتکلف به قوت ایمان تواند بود، و جمال ایمانکسی بیند که به قضاءٍ خدای تعالی راضی شد، و کسی که بدو راضی شد عنان احوال خود بدو باز گذاشت تا چنانکه خواهد وی را می‌گرداند.
سوم - معاد روحانی و جسمانی با هم. این سخن از آن کسانی از مسلمانان چون امام غزالی و حکیم راغب و بسیاری دیگر از متصوفان است که وجود نفس ناطق مجرد را ثابت می دارند.
و معرفت متفاوت است. قومی او را به دلیل شناخته‌اند، و قومی به عقل، و قومی به تأیید و توفیق الهیت. و این از همه نیکوتر است و در میان متصوفه این محمود است که هر که حق را به چیزی شناسد برای چیزی شناسد.
هجویری در این باره می‌نویسد: «وی را مذهبی مخصوص است اندر تصوف و گروهی‌اند از متصوفه که ایشان را نوری خوانند که اقتدا و تولی بدو کنند.»
پس لفظ «اخی» اسمی است که رسول انبیا را بدین نام خوانده است و انبیا‑‑او را بدین نام خوانده‌اند. یاد کرد متصوفه از اینجا است.
تقوی اول ترک محرمات است، و دوم احتراز از دنیا، و سوم تبرا از اغیار. و این از همه بهتر است، و متصوفه این تقوی ورزند.
قشیری از بزرگان تصوف در قرون چهارم و پنجم می‌باشد از اکابر علما و مشایخ متصوفه، نسبتش به یکی از خاندان هایِ عربیِ مهاجر به نیشابور یعنی بنی قشیر می‌رسد مادرش دختر محمد بن سلیمان استوایی سلمی است، بنابراین از سوی پدر قشیری و از سوی مادر سلمی بود.
غرض ازین آن است که تا در طیبت کردن متصوفه انکار نکنی که احوال ایشان خلاف سنت نباشد. پس گشاده‌رویی و طینت ایشان نه از غفلت و غیبت باشد بلکه از سر حضور و معرفت بود، و از برای آن تا خلق ازو نفور نگردند. امادر دل ایشان چندان درد و اندوه بود که در وصف نیابد.
و گفت: دورباش از صحبت سه قوم. یکی علمای غافل؛ دوم قرای مداهن، سوم متصوف جاهل.
جلال‌الدین حسین بن شرف الدین عبدالحق اردبیلی متخلص به الهی، شاعر، متصوف، متکلم، فقیه و ریاضی‌دان بزرگ اسلامی در دهه هشتم و نهم قمری در اردبیل متولد گردید. دوران کودکی و نوجوانی را در زادگاهش اردبیل سپری نمود. در دوران جوانی علوم شرعی را آموخت. در روضه شیخ صفی الدین اردبیلی به سلوک اهتمام ورزید. برای تحصیل علوم به هرات مسافرت نمود. در آنجا به آموختن تفسیر و حدیث پرداخت.
و در صدق این قدر کفایت است و این معانی که شرح داده شد در میان متصوفه باز یابند که اساس کار ایشان بر صدق است. لاجرم پیوسته چنان باشند که رضای حق‑سبحانه و تعالی‑بدان متصل باشد.