متزلزل

معنی کلمه متزلزل در لغت نامه دهخدا

متزلزل. [ م ُ ت َ زَ زِ ] ( ع ص ) جنبنده و لرزنده. ( آنندراج ). لرزنده و جنبنده. ( غیاث ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). جنبیده ومتحرک و مرتعش. ( ناظم الاطباء ) : چه تخت مملکت ری عاطل است و کار آن نواحی متزلزل. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 221 ). چه هر کس در معتقد خویش متزلزل باشد طالب کمال نتواند بود. ( اوصاف الاشراف ).
- متزلزل شدن ؛ در جنبش و حرکت و اضطراب قرار گرفتن. پریشان و ناپایدار گردیدن : و بحر در موج آمد و زمین مصاف متزلزل شد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 299 ).
- متزلزل کردن ؛ آشفته کردن. لرزان کردن :
دیار دشمن وی را به منجنیق چه حاجت
که رعب او متزلزل کند بروج حصین را.سعدی.- متزلزل گشتن ؛ متزلزل شدن : که کوه از سیاست او متزلزل گشتی. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 437 ) و از حرکت سپاه زمین متزلزل گشتی. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 409 ). و رجوع به ترکیب متزلزل شدن شود.
|| در اصطلاح بدیع، این صنعت چنان باشد که دبیر یا شاعر در سخن لفظی آرد که اگر از آن لفظ یک حرف را اعراب بگردانی از مدح به هجو شود مثالش ، اﷲ معذب الکفار و محرقهم فی النار اگر در این حرکت ذال معذب و راء محرق بکسر گوئی عین اسلام است و اگر به فتح خوانی و حاشا کفر محض است. مثال دیگر: فلان در کارزار است. اگر راء کار زار به سکون گوئی وصف شجاعت است و مدح بود و اگر به کسر گویی وصف حال بد گردد و ذم بود. مثال از شعر تازی مراست :
رسول اﷲ کذبه الاعادی
فویل ثم ویل للمکذب
در این بیت اگر ذال مکذب به کسر گوئی مدح رسول بود و اگر فتح گویی عیاذاً باﷲ کفر شود. پارسی شاعر گوید:
سخن هر سری را کند تاج دار.
در این مصراع جیم تاج اگر به سکون گوئی مدح بود و اگر به کسر گوئی ذم باشد. ( حدائق السحر صص 78-79 ).
متزلزل. [ م ُ ت َ زَ زَ ] ( ع ص ) سخت جنبیده از زلزله. ( ناظم الاطباء ) ( ازفرهنگ جانسون ). و رجوع به ماده قبل و تزلزل شود.

معنی کلمه متزلزل در فرهنگ معین

(مُ تَ زَ زِ ) [ ع . ] (اِفا. ) مضطرب ، لرزنده .

معنی کلمه متزلزل در فرهنگ عمید

۱. لرزنده، لرزان.
۲. مضطرب.
۳. (ادبی ) در بدیع، آوردن کلمه ای در نظم یا نثر که هرگاه اِعراب آن تغییر داده شود معنی کلام فرق کند، مثلاً مدح، هجو شود یا هجو، مدح گردد، مانندِ این شعر: به بی حد چون رسید و ماند حد را / به چشم سر بدید احمد احد را. &delta، کلمۀ سر اگر به فتح سین خوانده شود معنی دیدن با چشم را می دهد و اگر به کسر سین خوانده شود چشم باطن و دیدۀ معرفت را می رساند.
۴. نااستوار، بی ثبات.
۵. [قدیمی، مجاز] مردد، دودل.

معنی کلمه متزلزل در فرهنگ فارسی

لرزنده، لرزان، مضطرب
(اسم ) ۱ - لرزنده جنبنده . ۲ - مردد دودل : چه هر کس در معتقد خویش متزلزل باشد طالب کمان نتواند بود . ۳ - آنست که بگردانیدن اعرابی معنی بگردد و ظاهر آنست که مقصود تغیر مقید است که از مدح بسوی قدح کشد .

جملاتی از کاربرد کلمه متزلزل

از این زمان مرحله دوم دعوت آغاز شد که مشخصهٔ این مرحله، در این بود که آشکار بود و دوم اینکه هدف آن، رسیدن به قدرت بود. دعوت عباسی بعد از مرگ محمد بن علی در بین شیعیان خراسان متزلزل شد، اما ابراهیم تلاش فراوان کرد و خراسان را دوباره به اطاعت درآورد. ابراهیم رهبری این جنبش را به عهده مرد پیر، نقیب النقبا، سلیمان بن کثیر گذاشت اما او از قبولی این کار سرباز زد و عذر خواست، سپس این کار به ابراهیم بن سلمه واگذار شد و او نیز عذر خواست و در نهایت ابراهیم این کار را به ابومسلم محول کرد واو را نماینده خود در خراسان کرد. اینگونه بود که با گزینش و انتخاب ابومسلم، کار دعوت در خراسان رونق دوباره گرفت، زیرا او نفوذ زیادی در بین ایرانیان داشت.
طور سینای تجلی متزلزل گردید چون بدان سینۀ بی کینه فرو شد مسمار
شروع دهه ۱۹۹۰ میلادی با متزلزل شدن صنعت نفت نروژ همراه بود. بزرگ‌ترین میادین نفتی، مورد اکتشاف و بهره‌برداری قرار گرفته بودند، قیمت نفت در سطح پایینی تثبیت شده بود و رشد منابع نفتی کشف شده کاهش یافته بود. ناهماهنگی به وجود آمده میان روش نروژی توسعه میادین و شرایط میادین جدید در آغاز دهه ۱۹۹۰ مبدل به یک معضل بزرگ برای مسئولین دولتی و شرکت استات اویل گردید. به وضوح لازم بود که خط مشی تکنولوژی حاکم و نهایتاً نحوه همکاری میان دولت و شرکت‌های نفتی، دست‌خوش تحول عمیق شود، تا صنعت نفت نروژ مجدداً توان رقابت در عرصه بین‌المللی را بازیابد این عوامل زمینه‌ساز شکل‌گیری شرکت استات اویل هیدرو، با ادغام هر سه شرکت بزرگ فعال در صنایع نفت و گاز نروژ بود.
از آب لطف او متبسّم شود ریاض وز باد قهر او متزلزل شود جبال
کوه ارادتم متزلزل نمی شود لو بثت الجبال و لو دکت السما
روز بعد، در حالی که آنها به ایالات متحده بازمی‌گردند، سایر گردشگران به‌طور معمولی در مورد کارهای آینده خود صحبت می‌کنند، در حالی که جیمز به وضوح از وقایع چند روز گذشته متزلزل شده‌است. او که در فرودگاه منتظر پروازش است، تصمیم می‌گیرد به جای آن عقب بماند. او به استراحتگاه بسته برمی‌گردد و در میان بارش باران‌های موسمی تنها می‌نشیند.
تا متزلزل شود طارم ایوان جان تا متخلّل شود جمله ارکان دل
فصل اول: اوتیس میلبورن نوجوانی است که رفتاری متزلزل دارد. او در مورد مسائل جنسی احساساتی متضاد دارد. او حتی با خود ارضایی هم مشکل دارد. این در حالی است که مادر او، در زمینه مسائل جنسی به زوج‌ها مشاوره می‌دهد. بعد از اتفاقاتی، اوتیس با میو (یکی از دانش آموزان مدرسه) آشنا می‌شود و به اوتیس پیشنهاد می‌دهد یک کلینیک جنسی زیرزمینی (به خاطر استعدادهای اوتیس در مشاوره مسائل جنسی) راه بیاندازند.
چون یار «محیط» است ولای علی و آل از زلزله ی حشر نگردد متزلزل
و گر شود متزلزل دلت ز جنبش طبع به شرح قصه صاحبدلان ثباتش ده
روز محشر که دل کوه، بلرزد زنهیب با تولای توام، دل متزلزل نبود
المتزلزل
متزلزل شود به سوی بعید یفعل اللّه ما یشا و یرید
تنها نه خاکیان متزلزل زعشق تو کاز تو بود بعالم علوی تزلزلی