متراکم

معنی کلمه متراکم در لغت نامه دهخدا

متراکم. [ م ُ ت َ ک ِ ] ( ع ص ) گردآینده و بر هم نشیننده. ( آنندراج ). بر هم نشیننده و گردآینده. ( غیاث ). || گردآمده و برروی هم نشسته. ( ناظم الاطباء ). برروی یکدیگر گرد شده. ( یاد داشت به خط مرحوم دهخدا ). || کنایه از هجوم و انبوهی کننده. ( غیاث ). هجوم کننده و انبوهی نماینده. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به تراکم شود.
- متراکم شدن ؛ گرد آمده شدن به روی هم و یک جا جمع شدن و به روی هم افتادن. ( ناظم الاطباء ). بر روی یکدیگر گرد آمدن. بر یکدیگر انباشته شدن چیزی یا امری.

معنی کلمه متراکم در فرهنگ معین

(مُ تَ کِ ) [ ع . ] (اِفا. ) انبوه شده ، روی هم جمع شده .

معنی کلمه متراکم در فرهنگ عمید

روی هم جمع شده، انبوه، فشرده.

معنی کلمه متراکم در فرهنگ فارسی

برهم نشسته، رویهم جمع شده، انبوه
(اسم ) بر هم نشیننده روی هم جمع شده گرد آینده .

معنی کلمه متراکم در فرهنگستان زبان و ادب

{compressed} [فیزیک] ویژگی جسمی که حجم آن براثر فشار کاهش یافته باشد

جملاتی از کاربرد کلمه متراکم

موناکو همچنین از نظر تراکم جمعیت در رده اول کشورهای متراکم قرار دارد. زبان مردم موناکو از شاخه زبان لیگوری است و گویش‌های اینتملی و مونگاسک در موناکو رایج است. فرانسه حکم زبان رسمی را دارد.
شهرداری تهران در جریان ساخت این بزرگراه به دلیل عبور بزرگراه از بافت متراکم شهر حدود هفت‌هزار واحد ساختمانی را که در مسیر این طرح بود خریداری کرد. اما به علت تعداد زیاد معارضان در حد فاصل بلوار نیکنام تا بزرگراه محلاتی، بزرگراه به صورت دو طبقه ساخته شده‌است که مسیر شمال به جنوب از تراز منفی یک و مسیر جنوب به شمال از تراز صفر عبور می‌کند. در این پروژه بیش از ۱۲۰۰ میلیارد تومان برای رفع معارضان هزینه شده‌است.
امام فخرالدین رازی در آغاز السرالمکتوم حکایت کرده گفت: ثابت بن قره در زمینه ی سرمه گفت: حکیمی، سرمه ای را ذکر کرد که چشم را آن قدر قدرت دید می دهد که چیزهای بس دور را چنان می بیند که مقابل اوست. وی افزود، یکی از اهالی بابل آن را بکار برد، و سپس حکایت کرد که تمام ثوابت و سیارات را بجای خویش در آسمان دیده است. و حتی نگاهش از اجسام متراکم نیز عبور می کرده است و ماورای آنها را می دیده. من و قسطابن لوقاوی را آزمودیم، بدین شکل که بخانه ای شدیم و بنوشتن نامه ای پرداختیم. و وی آن را بر ما میخواند و آغاز و انجام هر سطر را نیز چنان میگفت که گوئی با ماست. ما کاغذ همی گرفتیم و در حالی که بین ما و او دیواری محکم حائل بود، مینوشتیم. و او نیز کاغذ همی گرفت و نوشته ی ما را چنان همی نوشت که گوئی بنوشته ی ما مینگرد.
از بس متراکم به زمین برف گران سنگ گوییش که خواهد که بپاشد ز هم اجزا
متراکم شد آن بخار و ز آن متکون شد ابر در نیسان
کثرت و اختلاف صور امواج بحر را متکثر نگرداند، مسما را من کل الوجوه متعدد نکند، دریا نفس زند بخار گویند، متراکم شود ابر خوانند، فرو چکیدن گیرد باران نام نهند،‌جمع شود و بدریا پیوندد،‌همان دریا خوانند که بود.
ویژگی‌ها: این ابرها پنبه‌ای شکل هستند و متراکم؛ آنها ظاهری پف کرده دارند.
مجال جنبش از هیچ سو نداشت نسیم ز بس هوا متراکم ز بانگ واویلاه
متراکم شده بر وی ظلمات منقطع گشته سبب های نجات
هوا چو شعله برافروختست و بر ز برش به روی هم متراکم سحاب همچو دخان