متحول

معنی کلمه متحول در لغت نامه دهخدا

متحول. [ م ُ ت َ ح َوْ وَ ] ( ع اِ ) محل تحول. مکان انتقال. ( فرهنگ فارسی معین ) : آن انتقال فرخ بود، این نزول مبارک باد... زمین این متحول منبت لاَّلی دولتی تازه و مسقط سلاله سعادتی نو باشد. ( مرزبان نامه ، از فرهنگ فارسی ایضاً ). و رجوع به تحول شود.
متحول. [ م ُ ت َ ح َوْ وِ ] ( ع ص ) گردنده. دیگرگون شونده. متبدل. جابه جاشونده. و رجوع به تحول شود.

معنی کلمه متحول در فرهنگ معین

(مُ تَ حَ وِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - دیگرگون شونده . ۲ - جابه جا شونده .
(مُ تَ حَ وَّ ) [ ع . ] (اِ. ) محل تحول ، مکان انتقال .

معنی کلمه متحول در فرهنگ عمید

دگرگون شونده.

معنی کلمه متحول در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - گردنده . ۲ - دیگر گون شونده متبدل . ۳ - جابجا شونده .

معنی کلمه متحول در ویکی واژه

دیگرگون شونده.
جابه جا شونده.
محل تحول، مکان انتقال.

جملاتی از کاربرد کلمه متحول

نبود این هم بی‌سر و معنی هر متحول بی‌ز محول
رواج قالیبافی در خراسان در دوران پس از اسلام است. این هنر در زمان سلطنت شاهرخ میرزا یکی از شکوفاترین ادوار تاریخی خود را گذرانیده است. در این زمان مراکز قالیبافی شهر هرات شهری فعال و متحول در کلیه زمینه‌های هنری از جمله قالیبافی بود.
ز آثار تاریخی حومهٔ شهر می‌توان به قلعه کندی در جنوب شهر اشاره کرد. آبگرم معدنی یل سویی با دمایی ملایم که در درمان گرفتگی عضلات مؤثر است در شمال شرقی قلعه کندی واقع شده‌است، از نقاط دیدنی و تفریحی شهر، محسوب می‌شود. «سد خاکی ارسباران» در ۲۰ کیلومتری این شهر قرار دارد که امید است در آینده زندگی مردم در منطقه را متحول کند.
در سال ۲۰۰۷ جایزه ژان نیکود را دریافت کرد و مجموعه‌ای از سخنرانی‌ها را در پاریس، با عنوان «نظریه اخلاقی با علم‌شناختی ملاقات کرد: چگونه علم‌شناختی می‌تواند بحث‌های سنتی را متحول کند» ایراد کرد.
دانشگاه‌های آنلاین - آموزش عالی را به‌سرعت متحول کرده‌اند. ورود به دانشگاه‌های معتبری مانند هاروارد- آکسفورد- استنفورد و… برای هر کسی مقدور نبود.
و چو مقهوری جسم ثابت کردیم، لازم آید که حال او متحول باشد به خاصه، چو وجود او از اصل به تحویل بوده است از حال نیستی به حال هستی و از حال بی صورتی به حال صورت. پس بدین شرح ظاهر کردیم که همه جسمانیات هستی ها اند که نیستی بر دو طرف آن ایستاده است، چنین که همی بینیم که حال حاضر بر آن همی گذرد و بوده همی شود. و این حال جزوی که بر جسمانیات گذرنده است و هر نابوده ای هست همی شود از آن و هر هستی بوده همی شود به گشتن حال حاضر بر او که آن اکنون نام است، دلیل است بر آنکه هم چنین بوده است حال کلی جسم، اعنی واجب آید که جسم به کلیت خویش به آغاز بودش اندر اکنونی اوفتاده است که پیش از آن مر او را اکنونی نبوده است و آن آغاز آمدن او بوده است به کلیت خویش ازمحل (باشد) به محل (هست) تا مر جزویات او را امروز حال این است که همی بینیم و گفتیم، اعنی که هر چه همی بودش یابد از جزویات، (به) آغاز اندر اکنون نخستین اوفتد تا اکنون ها به زیادت پذیرفتن و بالیدن او سپس از آنکه اکنون نخستین برگذشتن گیرد. و چو درست کردیم که جسم به کلیت خویش از محل (باشد) اندر حیز (هست) آمده است، ناچاره سوی (بود) همی بیرون خواهد شدن و نیست شود. و رفتن جزویات او بر این منهاج، بر درستی این قول برهان است. و نیز ظاهر شد بدین (شرح) که این هست که نیستی اش بر دو طرف او ایستاده است، اندر این محل به ذات خویش نیامده است، از بهر آنکه چیز از نیستی به هستی جز به فعل نیاید. و چو درست کردیم که این (هست) هست نبود، روا نباشد که مر او را که به ذات هستی ندارد فعل باشد. پس مر جسم را هست کننده ای لازم است که (او) واجب الوجود است ابدالآبدین، نه بودنی (که) شاید گفتن مر او را (که) نبود البته، از بهر آنکه درست کردیم که بوده ها همه بودنی بوده است و چو موجد جسم بودنی نبوده است، روا نیست که گوییم: او همیشه بوده است پیش از این، مگر بر سبیل مجاز به حکم این احوال ظاهر که بر ما همی گذرد، اما به حقیقت نه.
در سال ۱۲۹۹، پسیان در سن ۲۸ سالگی و با دیدگاهی که طی سالیان جنگ کاملاً نسبت به مسائل نظامی، سیاسی و شخصی متحول شده بود، به ایران بازگشت. او فعالیت نظامی خود را در ژاندارمری ادامه داد، به درجهٔ کلنل (سرهنگ) رسید و در دولت مشیرالدوله به فرماندهی ژاندارمری خراسان منصوب شد.
شمال افغانستان شاید منطقه‌ای باشد که هوموساپینس‌های امروزی، یا دست کم گونه‌ای از انسان امروزی، از نظر فیزیکی و جسمانی تحول پیدا کرده و شروع به متحول کردن فناوری عصر حجر کردند.
شمال افغانستان شاید منطقه‌ای باشد که هوموساپینس‌های امروزی، یا دست‌کم گونه‌ای از انسان امروزی، از نظر فیزیکی و جسمانی تحول پیدا کرده و شروع به متحول کردن فناوری عصر حجر کردند.