متبع

معنی کلمه متبع در لغت نامه دهخدا

متبع. [ م ُ ب ِ ] ( ع ص ) گوسفند با بچه و کذلک بقرة متبع و جاریة متبع. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از ذیل اقرب الموارد ). || پیرو و تابع. || آن که سبب پیروی دیگری می گردد. آن که متصل می کند یک چیزی را به چیز دیگر. ( ناظم الاطباء ).
متبع. [ م ُ ت َب ْ ب ِ ] ( ع ص ) پیرو و تابع. || ساعی در تجسس. || ساعی و جهد و کوشش کننده. || تعاقب کننده در جنگ و چیره شونده. || آن که وکیل می گمارد و در زیر حمایت و حفاظت دیگری می باشد. ( ناظم الاطباء ).
متبع. [ م ُت ْ ت َ ب ِ ] ( ع ص ) طلب کننده چیزی به رفتن در پی آن. ( آنندراج ). کوشنده در طلب کردن و اصرار و ابرام کننده. ( از فرهنگ جانسون ). || در پی رونده. پیرو. ج ، مُتَّبِعین. ( فرهنگ فارسی معین ). پیرو. ( از فرهنگ جانسون ). و رجوع به ماده قبل شود.
متبع. [ م ُت ْ ت َ ب َ ] ( ع ص )آنچه که در پی آن رفته باشند. کسی یا چیزی که از اوپیروی کنند. پیروی شده : الناس علی دین ملوکهم نصی متبع و امری منتفع دانست... ( مرزبان نامه ، از فرهنگ فارسی معین ). بدانکه خط یا متبع است همچون خط مصاحف یا مخترع همچو خط عرایض. ( نفایس الفنون ).

معنی کلمه متبع در فرهنگ معین

(مُ تَّ بَ ) [ ع . ] (اِمف . ) آن چه که در پی آن رفته باشند، کسی یا چیزی که ازو پیروی کنند، پیشوا، مقتدا. ج . متبعین .
(مُ تَّ بِ ) [ ع . ] (اِفا. ) در پی رونده ، پیرو. ج . متبعین .

معنی کلمه متبع در فرهنگ عمید

آن که از او پیروی کنند، آنچه در پی آن بروند.
تابع، پیرو.

معنی کلمه متبع در فرهنگ فارسی

( اسم ) در پی رونده پیرو جمع : متبعین .
طلب کننده چیزی

معنی کلمه متبع در ویکی واژه

آن چه که در پی آن رفته باشند؛ کسی یا چیزی که ازو پیروی کنند؛ پیشوا، مقتدا.
متبعین.
در پی رونده، پیرو.
متبعین.

جملاتی از کاربرد کلمه متبع

وَ إِذْ فَرَقْنا بِکُمُ الْبَحْرَ این منتی دیگرست و نعمتی دیگر که اللَّه تعالی در یاد ایشان میدهد. وَ إِذْ فَرَقْنا ابن عباس گفت اوحی اللَّه الی موسی ان اسر بعبادی لیلا انکم متبعون اللَّه تعالی بموسی وحی فرستاد که یا موسی این بندگان مرا بشب از مصر بیرون بر که دشمن بر پی شماست. موسی فرمود تا در خانه‌ها چراغ برافروختند همه شب تا قبطیان را گمان افتاد که ایشان بخانه‌ها ساکن نشسته‌اند.
گه پیشه‌یی را مخترع‌ گه شیوه‌یی را متبع فاخش الاله سوء فلعلک و احذرن کل الحذر
متبع شرکست خود بینی ره توحید را از وجود فانی خود بیخبر باید شدن
آنچه اتّباع این پیغامبران واجب کرد، نبوت و رسالت است و آن در محمد ص موجود است، پس او را متبع باشید. وجه دیگر آنست که: اصطفائیّت این پیغامبران از آنست که خدای را فرمان‌بردار شدند تا مستحق محبت او گشتند، یعنی شما نیز این طاعت بجای آرید تا بآن محبت رسید.
گفت: اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ ایشان را بیرون آرد از تاریکی کفر با روشنایی اسلام و از تاریکی نکرت با روشنایی معرفت و از تاریکی جهل با روشنایی علم و از تاریکی نفس با روشنایی دل، پیش از خلق ایشان بعلم قدیم دانست که ایشان را از ظلمت کفر و بدعت نگاه دارد، چون بیافرید ایشان را و در وجود آورد علم وی در ایشان برفت و با ایمان آمدند و روشن دل شدند، وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُماتِ یعنی کعب بن الاشرف و حیی بن اخطب یدعونهم من النور الی الظلمات اینست قول مقاتل و قتاده گفته‌اند قومی جهودان‌اند که پیش از مبعث مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم نعت و صفت وی بتورات میخواندند و به نبوت وی ایمان داشتند، پس که رب العالمین وی را بخلق فرستاد آن سران و پیشروان ضلالت چون کعب اشرف و حیی اخطب و مانند ایشان فرا متبعان خود نمودند که این نه آنست و نعت و صفت وی بپوشیدند تا ایشان از ایمان بنبوت وی بیفتادند و بوی کافر شدند.
بهر ح ق از خلق گشته منقطع روز و شب حکم خدا را متبع
قوله تعالی: إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ الآیة... ابن عباس گفت رب العالمین با ابراهیم این خطاب آن گه کرد که از آن سرب بیرون آمد، و در کوکب می‌نگرست و طالب حق بود، از بتان و بت پرستان روی بر تافته، وزیشان بیزاری گرفته، و گفته «إِنِّی بَرِی‌ءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ» من بیزارم از آنچه شما بانبازی میگیرید با خدای عزّ و جل اللَّه گفت او را در آن حال اسلم یا ابراهیم روی دل خود فرا ماده و کردار خویش و دین خویش پاک دار، و ما را یگانه و یکتا شناس، گفته‌اند این امر استدامت است نه امر ابتدا، یعنی استقم علی الاسلام و قل لمتبعیک اسلموا هذا کقوله تعالی للنبی ع فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ ای اثبت علی علمک. و قیل معناه: فوّض الامر الیّ و استسلم لقضائی یا ابراهیم کار من با من گذار و خویشتن را بمن سپار.
و گفته‌اند که: اهل دین که نسبت ایشان با رسول خداست بر دو قسم‌اند: گروهی خاصیگان وی‌اند. و متبعان وی، بعلم متقن و عمل محکم شرائط شرع او بجا آورند و براه دین وی راست روند. ایشان را «آل» گویند. قسم دیگر گروهی‌اند که با وی نسبت دارند و عمل ایشان بر سبیل تقلید باشد و با تقصیر و تفریط بود، نه ایشان را علم متقن است نه عمل محکم ایشان را امّت گویند نه آل. پس آل پیغامبر همه امّت اواند، نه همه امّت او آل اواند. اینجاست که جعفر بن محمد (ع) را گفتند: چه گویی باین مردمان که می‌گویند مسلمانان همه آل محمداند؟ جواب داد که: کذبوا و صدقوا. گفتند: این چه معنی دارد، دروغ و راست هر دو جمع کردن؟ گفت: دروغ است آنچه میگویند که مردمان با این همه تقصیر در دین آل محمداند، و راست است چون شرائط شریعت او بجای آرند و براه اتّباع او تمام روند، و راست روند.