معنی کلمه متاثر در لغت نامه دهخدا
- متأثر شدن ؛ غمگین شدن : شاه چون این مقدمات استماع کرد و این مقامات بشنید متأثر و متفکر شد. ( سندبادنامه ص 76 ).
- متأثر کردن ؛ غمگین کردن.
- متأثر گردیدن ؛ اثر پذیرفتن.
- || اندوهگین شدن : مردم در ایام دولت از نکبات متأثر نگردد... ( مرزبان نامه ).
- متأثر گشتن ؛ متأثر گردیدن. رجوع به ترکیب قبل شود.
|| برگزیده. ( ناظم الاطباء ).