مبهم

مبهم

معنی کلمه مبهم در لغت نامه دهخدا

مبهم. [ م ُ هََ ] ( ع ص ) دربسته. ( منتهی الارب ) ( آنندراج )( ناظم الاطباء ) ( از محیطالمحیط ) ( از ذیل اقرب الموارد ). || اصم. ( محیطالمحیط ). || بیهوش. ضربه ُ فوقع مبهماً؛ ای مغشیا علیه لاینطق و لایمیز. ( ذیل اقرب الموارد ). || کار فروبسته. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). کاری پوشیده که ندانند روی آن. ( مهذب الاسماء ). پوشیده و فروبسته.( غیاث ). کاری که جهت و جانب و راه آن پیدا نباشد. ( از محیطالمحیط ) ( از ذیل اقرب الموارد ). فروبسته و پوشیده. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). نامعلوم و مجهول و مشکل و مشکوک و غیرمحقق. ( ناظم الاطباء ) :
وز عقل ببین به فعل پیداش
اندر دل دهر راز مبهم.ناصرخسرو ( دیوان ص 275 ).بر خویشتن ار تو بپوشی این را
آن نیست به نزد خدای مبهم.ناصرخسرو ( دیوان ص 278 ).و مراسم سیاست مبهم و مهمل ماند. ( سندبادنامه ص 5 ). و مشکلات و معضلات مبهم برآیند، گوهر آن را بر محک عقل بایدزد. ( سندبادنامه ص 99 ). نوح از حدوث آن مشکل مبهم و وقوع آن حادث معظم هراسان شد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 114 ).
- اسم مبهم ؛ در نزد علماء نحو عبارت از «اسم اشاره » و «اسم موصول » است. ( از محیط المحیط ). و رجوع به ترکیب لفظ مبهم و مبهمات شود.
- حائطمبهم ؛ حیاطی که در آن در نباشد. ( از اقرب الموارد ).
- سخن مبهم ؛ سخنی که معنی آن فهمیده نشود، و سخن مغلق. ( ناظم الاطباء ).
- صورتهای مبهم ؛ ( اصطلاح ریاضی )، آن است که هرگاه تابعی به ازاء مقدار معین از متغیر به یکی از صورتهای زیر در آید: » یا ( * o یا ( ( یا ( -( تابع به ازاء آن مقادیر مبهم است و این صورت را صورتهای مبهم تابع می نامند. ( از فرهنگ فارسی معین ).
- طریق مبهم ؛ راهی که پنهانی و ناشناس باشد. ( ازذیل اقرب الموارد ).
- کلام مبهم ؛ سخنی که وجهی نداشته باشد. ( از محیط المحیط ) ( از ذیل اقرب الموارد ). کلامی که هیچگونه دریافت نشود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
- لفظ مبهم ؛ لفظی است که صریح در مدلول خاصی نباشد و رفع ابهام آن بوسیله تمیز ممکن است. ( فرهنگ علوم عقلی سیدجعفر سجادی ). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و اسم مبهم و مبهمات شود.
- مبهم داشتن ؛ پوشیده و ناشناخته داشتن :
ز خصمی که ناقص فتاده است نفسش

معنی کلمه مبهم در فرهنگ معین

(مُ هَ ) [ ع . ] (اِمف . ) نامعلوم ، مجهول ، پیچیده ، دارای ابهام .

معنی کلمه مبهم در فرهنگ عمید

۱. نامشخص، نامعلوم.
۲. [قدیمی] ویژگی کار مشکل و پیچیده.
۳. [قدیمی] پوشیده.

معنی کلمه مبهم در فرهنگ فارسی

پوشیده، پیچیده، نامعلوم، کافروبسته
( اسم ) ۱ - کار پوشیده پیچیده نامعلوم . ۲ - لفظ یا کلامی که مفهوم نگردد . ۴ - نا معین .
جداکننده

معنی کلمه مبهم در دانشنامه عمومی

مبهم (مجموعه تلویزیونی). مبهم ( کره ای:  미스티؛ انگلیسی: Misty ) یک مجموعهٔ تلویزیونی کره جنوبی سال ۲۰۱۸ با بازی کیم نام جو و جی جین هی است. این مجموعه اولین اثر تلویزیونی کیم نام جو پس از شش سال است. مبهم از ۲ فوریه تا ۲۴ مارس ۲۰۱۸، روزهای جمعه و شنبه ساعت ۲۳:۰۰ ( کی اس تی ) از جی تی بی سی برای ۱۶ قسمت پخش شد.

معنی کلمه مبهم در ویکی واژه

ambiguo
indeterminato
نامعلوم، مجهول، پیچیده، دارای ابهام.

جملاتی از کاربرد کلمه مبهم

گردد بحسن سعی بیان تو منکشف کاری که مشکلست و کلامی که مبهمست
گفتمش مبهم مگو و نام همسویش ببر گفت ویحک! بر تو پوشیده‌ست نام آفتاب
چون بحر میان جانبین بود کارم ز خطر نمود مبهم
نظر لاک مبهم‌تر از هابز است، زیرا برداشت او از آزادی تا حد زیادی آزادی منفی بود (از نظر عدم مداخله در امور دیگران) و با این نظریه که فرد می‌تواند به جای تحت سلطه آزاد باشد.
یکی را میگویند: نم نومة العروس، دیگری را میگویند: نم نومة المنحوس یکی را «سِیماهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ» بیانست، یکی را یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیماهُمْ نشانست. لا تغترّ بثناء النّاس فانّ العاقبة مبهمة.
نویسندگان رومی نیز که به شدت تحت تأثیر فرهنگ یونانی قرار گرفته بودند، از جنگ تروا به عنوان یک نقطه شروع مناسب در هر روایت تاریخی مبهم استفاده می‌کردند.
تفاوت سوم در این است که بزرگترین مقسوم علیه مشترک فقط به صورت ضرب یک ثابت غیر صفر تعریف می‌شود. راه‌های مختلفی برای تعریف بزرگترین مقسوم علیه مشترک به صورت غیر مبهم وجود دارد.
نه آن کلی که با لذاتست مبهم که این کلست عین کل عالم
که کند پیش باز در که گشاد گره و بند مشکل و مبهم
تمایز میان ابزارها و برنامه‌ها مبهم و تیره است. برای مثال توسعه دهندگان پایگاه داده‌های ساده را یعنی چیزی مثل یک فایل که شامل لیستی از مقادیر مهم هستند را همیشه به عنوان ابزار بکار می‌برند. درحالی که یک پایگاه داده کامل معمولاً یک برنامه مستقل یا نرم‌افزار است.
از رموز مبهم است ادراک سر او بلی چون نباشد . . .م است
مردی که در قرن نوزدهم در فرانسه توسط گیوتین محکوم به مرگ شده‌است، در حالی که منتظر اعدام است، اندیشه و تفکرات، احساسات، و ترس خود را دربارهٔ اعدام می‌نویسد. نوشتهٔ او تغییر روحیهٔ خود را نسبت به جهان خارج از سلول زندان در طول زندان خود نشان می‌دهد و زندگیش را در زندان توصیف می‌کند، داستان با ورود یک کشیش به زندان برای طلب بخشش و توبه توسط زندانی و گفتگوهایی که بین آن‌ها به وقوع می‌پیوندد؛ ادامه می‌یابد. او نام او را به آنچه که او را به آن نام صدا می زدند (همچون، جنایت کار، قاتل، مجرم و ...) صدا نمی‌کند، اما به‌طور مبهمی اشاره می‌کند که او کسی را کشته است.
زنگ بیهوشی از آیینهٔ ادراک بشوی تا کنی درک هر آن حرف که مبهم زده‌اند
ابنای نوع جمله به عیشی معیّن‌اند در فصل این‌چنین ز چه چون جنس مبهمی
گشته بالمعمه خاطر تو چشم خورشید مبهم و معما