مهرش مطلب از دل پر بغض و قساوت او را چه کند مبغض مجهول مخبط
مبغض او را ز طبع بد کمان ترک بغض احتمال رفع سمیت ز زهر قاتل است
خود محب و مبغضت را باد اندر روزگار از نعیم خلد راحت، زآتش دوزخ عذاب
عطای تو نه معمول و نه مبغض ثنای من نه منحول و مزور
فانزل اللَّه عزّ و جلّ: إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ ای انّ عدوّک و مبغضک ابا جهل لیس له فی الجنّة نصیب بل هو منقطع من کلّ خیر، و کانوا یقولون اذا مات ذکور ولد الرّجل: بتر، فکانوا یقولون: انّ محمدا صنبور، ای انّه فرد لا ولد له.
تو موسی باش دینپرور که پیش مبغض و اعدا پدید آید به رزم اندر ز چوب خشک صد ثعبان
و بحقیقت درد آن همه زخمها همه مالهای دنیا بر من مبغض گردانید فو رنج نفس و ضعف دل من بدرجتی رسید که اگر حمل آن برپشت چرخ نهند چون کوه بیارامد، وگر سوز آن در کوه افتد چون چرخ بگردد.
هر چند مبغضست و بخیلست و ناکسست حقست و داد ازوست گریزان منم ز داد