مبصری. [ م ُ ص ِ ] ( حامص ) مأخوذ از تازی ، هوشیاری و زیرکی و بصیرت و عاقبت اندیشی. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). || بینائی : گفتند باری کم گری تا کم نگردد مبصری که چشم نابینا شود چون بگذرد از حد بکا.مولوی ( دیوان کبیر ج 1 ص 6 ).
معنی کلمه مبصری در فرهنگ فارسی
۱ - هوشیاری زیرکی بصیرت : گفتند باری کم گری تا کم نگردد مبصری که چشم نابینا شود چون بگذرد از حد بکا . ( دیوان کبیر ) ۲ - مبصر بودن ارشدیت کلاس .
جملاتی از کاربرد کلمه مبصری
وَ الَّذِینَ إِذا ذُکِّرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ، ای اذا قری علیهم القرآن او وعظوا بالقرآن و خوفوا بما فیه لم یتغافلوا عنها کأنهم صمّ لم یسمعوها و عمی کانّهم لم یروها ای لم یکونوا علی حالهم الاولی کان لم یسمعوا بل خروا سجدا و بکیا سامعین مبصرین لما امروا به و نهوا عنه، کقوله: إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُکِیًّا.
مهتاب تا مه رانده دیوار تیره مانده اناالیه آمده کان سو نگر گر مبصری