معنی کلمه مبشر در لغت نامه دهخدا
همیشه دولت و اقبال سوی او بینی
یکی به فتح مبشر یکی به سعد بشیر.مسعودسعد.چو هدهدی که سحر خاست بر سلیمان وار
مبشر دم صبح آمد و برید صبا.خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 814 ).مرا مبشر اقبال بامداد پگاه
نوید عاطفت آورد از آستانه شاه.ظهیرالدین فاریابی.صاحب کافی الکفاةاسماعیل بن عباد، مبشران را به اقطار امصار ممالک دوانید. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 71 ).
بشر حافی را مبشر شد ادب
سر نهاد اندربیابان طلب.مولوی.تا که این هر دو صفت ظاهر شود
آن مبشر گردد این منذر شود.مولوی.بانگ می زد کای مبشر باش شاد
و آن دگر بشناخت بیهوش اوفتاد.مولوی.مبشران روان شدند و منشورها به هر طرفی فرستادند. ( جهانگشای جوینی ). || قصد ازذکر این لفظ در عهد جدید کسی میباشد که بشارت نجات را به مردم داده از جایی به جایی دیگر رود و کنایس را به اسم مسیح بنا نماید. ( از قاموس کتاب مقدس ).
مبشر. [ م ُ ش َ ] ( ع ص ) شادکرده شده به خبرهای خوش. ( ناظم الاطباء ). || رجل مؤدم مبشر؛ مرد دانا و تجربه کار. ( منتهی الارب ) ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
مبشر. [ م ُ ب َش ْ ش ِ ] ( اِخ ) ابن احمدبن علی بن احمدبن عمرو مکنی به ابی الرشید و ملقب به برهان رازی از علماء ریاضی قرن ششم هجری است. اصلاً از اهل ری و مولدش بسال 530 هَ. ق. در بغداد بود. به قول ابن قفطی در زمانهای نزدیک به ایام وی ، او در بغداد میزیست ؛ از بزرگان فضلاء زمان خود در حساب و خواص اعداد و جبر و مقابله و هندسه و هیئت بود؛ ودر اغلب علوم نظر داشت و شاگردان چندی از محضر درس وی استفاده می کردند و در ایام ناصرلدین اﷲ متعین گردید. و با ناصر دوستی داشت و چون ناصر خواست کتبی وقف کند و در مدرسه نظامیه بغداد و رباط خاتونی سلجوقی بگذارد برهان رازی را مأمور اختیار کتب لازم از کتابخانه خلافت کرد. خلاصه وی در ایام عمر محترم زندگانی کرده و مال کثیری بیندوخت و تا آخر عمر به تدریس علوم ریاضی اشتغال داشته ؛ و از طرف ناصر به نمایندگی نزد عادل بن ابی بکربن ایوب پادشاه که قصد تصرف بلاد موصل را کرده بود رفت ؛ و در نصیبین عادل را ملاقات کرد و در آنجا در سال 589 وفات یافت. ( از گاهنامه سید جلال تهرانی ص 36 ). و رجوع به تاریخ الحکماء قفطی شود.