( اسم ) دندان پیشین : مولد من بکوهی است از کوههای آذربایگان بغایت خوش و خرم از مبسم اوایل جوانی خندان تر و از موسم نعیم زندگانی تازه تر جمع : مباسم . دندان پیشین
معنی کلمه مبسم در ویکی واژه
تبسم کردن. دندانهای پیشین.
جملاتی از کاربرد کلمه مبسم
مبسمه بلبلنی عابسه زلزلنی ما شطه شیبنی غیبته الف هرم
اگر هر آفتابی جز به مهرش لب گشاید گل به سوزن های زر خورشید دوزد غنچه را مبسم
از پرتو مل پردهٔ خورشید دریدند وز خندهٔ گل مبسم اشجار گشادند
یا مبسما یحاکی درجا من اللالی یا رب چه درخور آمد گردش خط هلالی
بر خودم گریه همیآید و بر خنده تو تا تبسم چه کنی بیخبر از مبسم دوست