مبرک

معنی کلمه مبرک در لغت نامه دهخدا

مبرک. [ م َ رَ ] ( ع اِ ) جای خواب شتران. ج ، مبارک. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). معطن. مناخ. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). یقال : «فلان لیس له ُ مبرک جمل »؛ ای لاشی له. ( اقرب الموارد ). || نشستنگاه. ج ، مبارک. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
مبرک. [ م َ رَ ] ( اِخ ) موضعی است به تهامه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). جایگاهی است در تهامه به نزدیکی مکه و سوره فیل در این مکان فرود آمده است. ( از معجم البلدان ).
مبرک. [ م َ رَ ] ( اِخ ) خانه ای است در مدینه که هرگاه رسول اﷲ( ص ) به هجرت آمده ناقه اش در آنجا فروخفت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). آن جای از مدینه منوره که شتر آن حضرت صلی اﷲعلیه و اله در هجرت در آنجای خفت. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه مبرک در فرهنگ معین

(مَ رَ ) [ ع . ] (اِ. ) جای خواب شتران ، ج . مبارک .

معنی کلمه مبرک در فرهنگ فارسی

( اسم ) جای خواب شتران جمع : مبارک .
خانه ایست در مدینه

معنی کلمه مبرک در ویکی واژه

جای خواب شتران ؛
مبارک.

جملاتی از کاربرد کلمه مبرک

تراکی‌گفت پیغمبرکه یاالله‌کن از بر ترا گفت از همه بگذر که یاالله را دانی
جز او در ملک شاهنشه که دارد بهرِ فیروزی جز او در دین پیغمبرکه دارد فرِ یزدانی
بجز ظفر که بگیرد دوال فتراکت گمان مبرکه کسی زنده زانمبان بجهد
اگر شکر فراوان کرد پیغمبرکه مولودش پدید آمد در ایام شهی عادل چو نوشروان
به وادیی که کند خضر توشه از دل خویش گمان مبرکه ترا توشه سفر بخشند
از باشگاه‌هایی که در آن بازی کرده‌است می‌توان به باشگاه فوتبال اسلوان براتیسلاوا، باشگاه فوتبال باومیت یابلونتس، باشگاه فوتبال نورنبرگ و باشگاه فوتبال روژمبرک اشاره کرد.
به جرم عشق تو گر می‌زنند بر دارم گمان مبرکه ز عشق تو دست بردارم
هستی‌ و سعی پختگی خامی‌ فطرت است و بس رنج مبرکه این ثمر جز به عدم نمی‌رسد
شکر خدا و نعت پیمبرکنم از آنک افزود آن به نعمت و این بر خطر مرا
مرا که نام بر آمد کنون ببدنامی گمان مبرکه غم از ننگ و نام خواهد بود
ناموس من مبرکه همه عمر پیش خلق دعوی بندگی و ولای تو می کنم