مبرود

معنی کلمه مبرود در لغت نامه دهخدا

مبرود. [ م َ ] ( ع ص ) ماءمبرود، آب سرد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || آن که سردی بر مزاج او غلبه دارد. ج ، مبرودین. آن که سردیش کرده باشد. مقابل محرور. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || خبز مبرود؛ نان که بر آن آب ریخته باشند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج )( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || کشت ژاله زده. ( دهار ). کشته تگرگ زده. ( مهذب الاسماء ).

معنی کلمه مبرود در فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ص . ) ۱ - سرد شده . ۲ - آب سرد. ۳ - نان که بر آن آب ریخته باشند.

معنی کلمه مبرود در فرهنگ فارسی

۱ - (اسم و صفت ) سرد شده . ۲ - آب سرد. ۳ - نان که بر آن آب ریخته باشند .
آب سرد

معنی کلمه مبرود در ویکی واژه

سرد شده.
آب سرد.
نان که بر آن آب ریخته باشند.

جملاتی از کاربرد کلمه مبرود

دی به من گفتا کسی وصف سرین کردن به دست گفتم آری بد بود مبرود را سرکنگبین