مبتهج

معنی کلمه مبتهج در لغت نامه دهخدا

مبتهج. [ م ُ ت َ هَِ ] ( ع ص ) شادان. ( غیاث ) ( آنندراج ). شاد کننده و شاد و خرم و مسرور. ( ناظم الاطباء ). شاد. شادان. خوشحال. شادمان. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : ملوک آفاق به مخالّت دولت او مفتخر، و سلاطین جهان به مراسلت حضرت او مبتهج. ( المعجم چ 1 دانشگاه ص 19 ).
- مبتهج شدن ؛ شاد گشتن. مسرور شدن : به اخلاق و شمائل و افعال یکدیگر مبتهج شوند. ( اوصاف الاشراف ).
- مبتهج گردیدن ؛ شاد شدن. مسرور گشتن :
و بر هیچ مقصود و مطلوب مظفر و منصور و مبتهج و مسرور نگردد. ( سندبادنامه ص 224 ).

معنی کلمه مبتهج در فرهنگ معین

(مُ تَ هِ ) [ ع . ] (ص . ) شاد، خرم ، مسرور.

معنی کلمه مبتهج در فرهنگ عمید

خوش و خرم، مسرور، خشنود، خوشحال.

معنی کلمه مبتهج در فرهنگ فارسی

خوش وخرم، مسرور، خشنود، خوشحال
(اسم و صفت ) شادمان مسرور خوشحال : ملوک آفاق به مخالت دولت او مفتخر و سلاطین جهان به مراسلت حضرت او مبتهج ...

معنی کلمه مبتهج در ویکی واژه

شاد، خرم، مسرور.

جملاتی از کاربرد کلمه مبتهج

طریق تحصیل رضا آن است که سعی کند در تحصیل محبت الهی به دوام ذکر خدا در قلب، و فکر در عجایب صنع او و تدبر در حکم و مصالحی که در مخلوقات قرار داده و به مواظبت بر طاعات و عبادات و تضرع و زاری با کم نمودن علایق دنیویه و عوایق نفسانیه تا محبت او به مرتبه ای رسد که محو خیال دوست گردد و چنان مست باده محبت گردد که احساس ألم و مصائب و بلاها نکند همچنان که همچنان که عاشق شیدا که از همه حالات عشق لذت می یابد و بر آنچه در اقلیم عشق بر او دشوار شود مبتهج و مسرور می گردد و می گوید:
و گفت: هر که به مشورت نادان جاهل و احمق غافل کار کند، هرگز به هیچ مراد نرسد و بر هیچ مقصود و مطلوب، مظفر و منصور و مبتهج و مسرور نگردد و بر مرکب هیچ امانی، صاحب عنانی نتواند کرد و از بهر این گفته اند که:
پس دوست خد از جانب خدا چون بلایی به او رسد و بداند که آنچه در عوض آن از خدا به او خواهد رسید قیاس به آن ألم نمی توان کرد به آن خشنود و راضی گردد و بسا باشد که غلبه دوستی به حدی رسد که بها و عوض بلا در نظر آن محو شود و ابتهاج و سرور او به مراد و مطلوب محبوب باشد پس چون بلاها و مصیبت را کرده دوست خود، می داند و مطلب و مراد او را می شناسد به آنها شاد و خشنود و از آنها مبتهج و مسرور می گردد و می گوید:
به آن هم مفتخر هم مبتهج شد دلش با انس و راحت ممتزج شد
و از آنچه گفتیم معلوم شد که در میان علماء آخرت، حسد و عداوتی نمی باشد، بلکه ایشان از کثرت نوع خود، و بسیاری شریک مبتهج و مسرور می گردند و حسدی که از برای اهل علم هست، در میان علمای دنیاست و ایشان کسانی هستند که مقصود ایشان از علم، طلب مال و جاه و قرب امیر و پادشاه است چون مال جسمی است که چون به دست کسی رسید دست دیگران از آن خالی می ماند و دل مردم به تعظیم عالمی مملو شد از تعظیم دیگری منصرف می گردد و یا کم می شود و این سبب نقصان جاه می شود پس به این سبب، حسد در میان ایشان حاصل می شود و چون اگر شخصی مالک همه روی زمین و آنچه در آن است گردد دیگر چیزی باقی نمی ماند که دیگری مالک آن شود، به خلاف نعمتهای آخرت که نهایت از برای آنها نیست، و اگر کسی مالک بعضی از آنها شود، منع دیگری را از آن نمی کند چنانچه اگر کسی عالم به بعضی از علوم شود مانع این نیست که دیگران هم به آن عالم گردند.