مبتنی

معنی کلمه مبتنی در لغت نامه دهخدا

مبتنی. [ م ُ ت َ نا ] ( ع ص ) بنا برکرده شده. ( آنندراج ). اسم مفعول از «ابتناء»، بنا کرده شده. مبنی. دکتر خیام پور آرد: «ابتنی » مانند مجرد خود که «بنی » باشد متعدی است. «فیومی » گوید: و بنیت البیت و غیره ابنیه و ابتنیته ، فانبنی مثل «بعثته فانبعث » و بنابراین وقتی که «مبتنی » بجای «مبنی » استعمال می شود باید آن را به صیغه اسم مفعول یعنی به فتح نون و الف آخر خواند، نه به صیغه اسم فاعل یعنی به کسر نون و یاء آخر، ولی معمولاً این نکته را رعایت نکنند و آن را به صیغه اسم فاعل خوانند چنانکه گویند: «مبتنی بر اینکه...» یعنی «مبنی بر اینکه...». ( نشریه دانشکده ادبیات تبریز سال اول شماره 10 ). و رجوع به ماده بعد شود.
مبتنی. [ م ُ ت َ ] ( ع ص ) بناکننده. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). برآورنده خانه. ( از منتهی الارب ). || آن که سبب بناکردن میگردد. ( ناظم الاطباء ). || بناشونده. ( آنندراج ). || بنا کرده شده و برپا شده و افراشته شده. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به ماده قبل شود.

معنی کلمه مبتنی در فرهنگ معین

(مُ تَ ) [ ع . ] ۱ - (اِفا. ) بنا کننده . ۲ - (ص . ) وابسته به چیزی .

معنی کلمه مبتنی در فرهنگ عمید

بناشده.

معنی کلمه مبتنی در فرهنگ فارسی

بناکننده ، ساخته ووابسته بچیزی
(اسم ) ۱ - بنا کننده . ۲ - بنا شونده .
بنا کننده

معنی کلمه مبتنی در ویکی واژه

مبتنی (جمع مبتنی‌ها)
بنا کننده.
وابسته به چیزی.
بُنا کننده.

جملاتی از کاربرد کلمه مبتنی

منبعث جمله از مشیت اوست مبتنی بر کمال حکومت اوست
سر به سر ز اقتضای فهم ردی مبتنی بر قواعد عددی
در سال ۲۰۱۰، هاولند مجموعه تلویزیونی راک اند رول مبتنی بر واقعیت را تأسیس کرد.
زانکه آن فعل گرچه فضل حق است مبتنی بر قضای ما سبق است
درجات رفیع در دو سرا مبتنی بر عمل فتاد تو را
مبتنی بر مناسبت در ذات یا در اسماء ذات و فعل و صفات
در دفتر ازل رقم وحدت ثبوت مبتنی بر دامن ابد علم دولتت طراز