مبایع

معنی کلمه مبایع در فرهنگ معین

(مُ یِ ) [ ع . ] (اِفا. ) خریدار، خرید کننده . ج . مبایعین .

معنی کلمه مبایع در فرهنگ فارسی

( اسم ) خریدار خرید کننده جمع : مبایعین .

معنی کلمه مبایع در ویکی واژه

خریدار، خرید کننده.
مبایعین.

جملاتی از کاربرد کلمه مبایع

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذا جاءَکَ الْمُؤْمِناتُ یُبایِعْنَکَ سمّیت البیعة لانّ المبایع یبیع نفسه بالجنّة و منه قوله عزّ و جلّ: إِنَّ اللَّهَ اشْتَری‌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ.
ربّ العالمین ببعثت او بر عالمیان منّت نهاد، گفت: قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْکُمْ ذِکْراً رَسُولًا یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِ اللَّهِ مُبَیِّناتٍ لِیُخْرِجَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ ما این مهتر عالم و سیّد ولد آدم بشما فرستادیم تا شما را از ما یادگاری باشد، نامه ما بر شما خواند، پیغام ما بشما رساند، گم شدگان را با راه نجات خواند. مهجوران را از زحمت هجران براحت وصال آرد. سراپرده کفر و ضلالت براندازد، بساط شریعت و حقیقت بگستراند. ای محتشمان عالم و ای محترمان اولاد آدم و ای عقلاء عرب و عجم، خدمت و حشمت او را میان بندید عزّ و مرتبت و رفعت از متابعت و موافقت و مبایعت او جویید، دل در شفاعت او بندید.
ثمّ قال: وَ لا تَسْئَمُوا أَنْ تَکْتُبُوهُ ای لا یمنعکم الضجر و الملال ان تکتبوا ما شهدتم علیه من الحق، صغر ام کبر الی اجل الحق ذلِکُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَ أَقْوَمُ لِلشَّهادَةِ ای الکتابة اعدل عند اللَّه فی حکمه و ابلغ فی الاستقامة للشهادة، لان الکتاب یذکّر الشهود، فیکون. لشهادتهم اقوم وَ أَدْنی‌ أَلَّا تَرْتابُوا ای اقرب الی ان لا تشکّوا فی مبلغ الحق و الاجل إِلَّا أَنْ تَکُونَ تِجارَةً حاضِرَةً بنصب عاصم خواند از بهر آن که او کان اینجا ناقصه مینهد که بخبرش حاجت بود و تِجارَةً بنصب خبر اوست، و حاضِرَةً صفت تجارت باشد، و اعراب صفت چون اعراب موصوف بود، و اسم کان بدین قراءة مضمر است و آن مداینه است یا مبایعه. و تقدیرش چنان است که الّا ان تکون المداینة و المبایعة تجارة حاضرة باقی قراءة تِجارَةً حاضِرَةً برفع خوانند، که ایشان کان بمعنی وقع می‌نهند، و چون چنین بود تامّه باشد و خبر نخواهد، و ما بعد آن بفعل خویش برفع بود تقدیره الا ان تقع تجارة و این همچنانست که آنجا گفت وَ إِنْ کانَ ذُو عُسْرَةٍ ای و ان وقع معسر، پس تِجارَةً بدین قراءة مرتفع است بفعل خود و فعلش تقع است و حاضِرَةً صفت اوست.
شده متابعت تو زمانه را توقیع شده مبایعت تو حیوة را منشور
بوسی به جان ز لعل لبش خواستم نداد آن دلبر این مبایعه با ما چرا نکرد
و نیز شرط مبایعت تسلیم است، آنچه تسلیم وی ممکن نیست، در شرع، بیع و شری در آن روا نیست. مرغ بر هوا و ماهی در دریا نفروشند، که تسلیم آن آسان نیست. حال دل بنده همین است و تسلیم آن ممکن نیست، تا رب العزة میگوید یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ.