معنی کلمه ماک در لغت نامه دهخدا
ماک. ( اِ ) به لغت مردم طهران ، فله و شیر حیوان تازه زاییده و آغوز و هرس و هرش. ( ناظم الاطباء ). ماک یا شیر ماک. آغوز. فله. لبا. زِهَک.شیر نخستین نوزاییدگان از گاو و میش و امثال آنها. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به آغوز شود.
ماک. ( اِ ) دارو است در هندوستان. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 302 ) :
گروه ورا تیشه بر خاک بود
درختان لک وکشتشان ماک بود.اسدی ( از لغت فرس ایضاً ). || اتباع است چنانکه گویی خاک و ماک. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 302 ) :
تا به خاک اندرت نگرداند
خاک و ماک از تو برندارد کار.اسدی ( از لغت فرس ایضاً ).