ماچان
معنی کلمه ماچان در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه ماچان
هست تنت چون غبار بر سر بادی سوار چونک جدا گشت باد خاک به ماچان رسید
اگر به دست من افتد برنج ماچانی هزار بار بگویم که یار ما جانی
به پی ماچان غَرامت بِسپُریمَن غَرَت یک وی رَوِشتی از اَما دی
جاهلی را دست میبوسند اندر دست حکم فاضلی در پایماچان پایمالی میکند
آدم از فردوس و از بالای هفت پای ماچان از برای عذر رفت
هوا میخواست تا در صف بالا برتری جوید گرفتم دست و افکندم به صف پای ماچانش
نیستی یارب که چون در پای ماچان اوفتاد از دو دست او که آب آسمان بر بسته اند