ماوراء
معنی کلمه ماوراء در لغت نامه دهخدا

ماوراء

معنی کلمه ماوراء در لغت نامه دهخدا

ماوراء. [ وَ ] ( ع اِ مرکب ) ماورا. رجوع به ماورا شود.
- ماوراءالطبیعه ؛ چون ارسطو پس از تدوین علوم طبیعی بدین کتاب پرداخت از این روی آن را مابعد طبیعت نام داد. و از این لحاظ نیز که این کتاب نمونه کامل از تحقیقات فلسفی است و بحث در آن از مجردات و نظریات است هم نام علم ماوراءالطبیعه بدو داده شده است.علم اعلی. الهیات. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به مابعدالطبیعه و متافیزیک شود.
- ماوراءالنهر ؛ ورازرود. ( حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). مرکب از «ماوراء» و «النهر» یعنی آنچه بدان سوی رود است. ورزرود. افراژآب. ( یادداشت ایضاً ). و رجوع به ماوراءالنهر ( اِخ ) شود.
- ماوراء بحار ؛آنسوی دریاها و این کلمه به سرزمینهائی اطلاق می شود که در آن سوی اقیانوس اطلس و دریاها پراکنده می باشند.
- ماوراء بنفش ؛ رجوع به «اشعه ماوراء بنفش » شود.
- ماوراء قرمز ؛ رجوع به «اشعه ماوراء قرمز» شود.

معنی کلمه ماوراء در فرهنگ معین

(وَ ) [ ع . ] (ق . ) پشت سر، آنچه در پس و پشت چیزی قرار دارد.

معنی کلمه ماوراء در دانشنامه عمومی

ماوراء (آلبوم دپش مد). «ماورا» ( به انگلیسی: Ultra ) آلبومی از دپش مد است که در سال ۱۹۹۷ میلادی منتشر شد.
این آلبوم در چارت های بریتانیا در رتبه اول قرار گرفت.
ماوراء (فیلم). ماوراء ( ایتالیایی: L'aldilà ) یک فیلم ترسناک ایتالیایی به کارگردانی لوچو فولچی محصول سال ۱۹۸۱ است که دومین فیلم از سه گانه غیررسمی دروازه های جهنم به شمار می رود. از بازیگران آن می توان به دیوید واربک، ورونیکا لازار، چینزیا مونرئاله، و لوچو فولچی اشاره کرد.
ماورا در گذر زمان موقعیت یک فیلم کالت را به دست آورده است.

معنی کلمه ماوراء در ویکی واژه

پشت سر، آنچه در پس و پشت چیزی قرار دارد.

جملاتی از کاربرد کلمه ماوراء

صاحبا اقلیم ها روزی که قسمت ساختند ماوراء النهریان را آستانت شد پناه
و نیز پیری را دیدم از اهل ملامت به ماوراء النهر که هر چیزی که آدمی را در آن نصیبی بودی نخوردی و نپوشیدی. چیزهایی خوردی که مردمان بینداختندی، چون ترهٔ پوسیده و کدوی تلخ و گزر تباه شده و مِثْلِهُم و پوشش از خرقه‌هایی ساختی که از راه برچیدی و نمازی کردی و از آن مرقعه ساختی.
از تو چشم کمال از گریه خون است ترا با ماوراء النهریان چیست
دیدۀ عقل از ادراکحقیقت عشق محجوب است عقل را قوت دید نور عشق نباشد زیرا که عشق در مرتبۀ ماوراء عقل است و خود در طوری دیگر عقل را قوت ادراک او نتواند بود عشق دریست در صدف جان نهان و جان در دریای قضا غوص کرده، عقل بر ساحل دریای قضا متوقف می‌شود و از خوف نهنگان بلا قدم پیش نتواند نهاد. ای درویش عقل استاد مکتب معاش و معاد است اگر قدم درین مکتب نهد اطفال این مکتب بآموختن ابجد عشق در کارش آرند عزیزی گفته است:
چون این سلیمانی‌ رسول القائم باللّه‌ امیر المؤمنین را از بلخ گسیل کرده آمد و از جهت حجّ و بستگی راه امیر غم نموده بود که جهد کرده آید تا آن راه گشاده شود، جوابی رسید که «خلیفه آل بویه را فرمان داد از دار خلافت تا راه حجّ آبادان کردند و حوضها راست کردند و مانعی نمانده است، از حضرت مسعودی سالاری محتشم نامزد شود و حاجّ‌ خراسان و ماوراء النّهر بیایند» مثالها رفت بخراسان بتعجیل ساخته شدن‌، و مردمان آرزومند خانه خدای، عزّ و جلّ، بودند، خواجه علی میکائیل‌ را نامزد کرد بر سالاری حاجّ‌ و او از حدّ و اندازه بیرون تکلّف بر دست گرفت‌ که هم عدّت‌ و هم نعمت و هم مرّوت داشت، و دانشمند حسن برمکی را نامزد رسولی کرد که رسولیها کرده بود بدو سه دفعت و ببغداد رفته. و بخلیفه و وزیر خلیفه نامه‌ها استادم بپرداخت و بتاش فراش سالار عراق و بطاهر دبیر و دیگران نامه‌ها نبشته شد، یکشنبه هشت روز مانده بود ازین ماه خواجه علی میکائیل خلعتی فاخر پوشید، چنانکه درین خلعت مهد بود و ساخت‌ زر و غاشیه‌ و مخاطبه خواجه؛ و «خواجه» سخت بزرگ بودی در آن روزگار، اکنون خواجگی طرح شده است‌ و این ترتیب گذشته است. و یکی حکایت که بنشابور گذشته است از جهت غاشیه بیارم.
جمال و مفخر احرار ماوراء النهر پناه عام دل و پشت پهلوان و حشم
همهٔ ائمهٔ ماوراء النهر انگشت به دندان گرفتند و شگفتیها نمودند و گفتند: اینت جوابی کامل و اینت لفظی شامل! و خاقان عظیم برافروخت که به دبیر کفایت شد و به ائمه حاجت نیفتاد و چون به غزنین رسید همه بپسندیدند.
سلجوقیان در اوایل سدهٔ پنجم قمری (۴۲۹) از ترکستان به ماوراءالنّهر آمدند و سکونت گزیدند و سپس خراسان را متصرّف شدند. با علاقه‌ای که حکام سلجوقی به هنر داشتند، هنر قلم‌زنی همچون سایر رشته‌های هنری حمایت شد و گسترش چشم‌گیری یافت.
فاضلی آگاه و سخنوری صاحب جاه. اخسیکت از ولایت فرغانهٔ، ماوراءالنهر است. مدت‌ها در بلخ و هرات تحصیل نمود و چندی در آذربایجان بوده، مداحی اتابک ایلدکز می‌کرد. آخر دستِ ارادت به حضرت شیخ نجم الدین کبری داد و در حلقهٔ اهل سلوک و سیر قدم نهاد. عارف معارف لاهوتی و سالک مسالک ملکوتی گشت. در سنهٔ ۵۵۷ در خلخال درگذشت.