ماورا

معنی کلمه ماورا در لغت نامه دهخدا

ماورا. [ وَ ] ( ع اِ مرکب ) درپس و درعقب و ازپی و درپی. ( ناظم الاطباء ). آنچه پس از چیزی باشد. ( از آنندراج ). آنچه در پس چیزی قرار دارد. مابعد. عقب. پشت سر. || آن روی و آن طرف. ( ناظم الاطباء ). || به معنی ماسوا نیز آمده. ( آنندراج ). || برتر. بالاتر. افزون تر :
جهانی کان جهان عاشقان است
جهانی ماورای نار و نور است.عطار.پرتو نور از سرادقات جلالش
از عظمت ماورای فکرت دانا.سعدی.وصفت کل ملیح کماتحب و ترضی
محامد تو چه گویم که ماورای صفاتی.سعدی.بشر ماورای جلالش نیافت
بصر منتهای کمالش نیافت.سعدی.

معنی کلمه ماورا در فرهنگ عمید

پشت سر، آنچه در پشت چیزی قرار دارد.

معنی کلمه ماورا در فرهنگ فارسی

در پس و در عقب و از پی در پی

جملاتی از کاربرد کلمه ماورا

به یک هفته سالار هاماوران همی ساخت آن کار با مهتران
ز جانبیش به سر حد ماوراء‌النهر ز جانبیش به در بند کشور غزنین
به کاووس کی گفت کاین رای نیست ترا خود به هاماوران جای نیست
به جسم و جان بخوبان زان نمانی که چیزی ماورای جسم و جانی
که کاوس کی را بهاماوران ببستند با لشکری بی‌کران
مقدمان ماورا یافته بوده‌اند و با وی صحبت کرده.وی معروف و مشهور است به علو حال و صدق فراست و کثرت برهان و کرامت.
دگر ماورالنهر و ترکان و چین به تور دلیر اوفتاد آن زمین
پس آگاهی آمد ز هاماوران بدشت سواران نیزه‌وران
به جیحون گذر کرد و بیراه و راه سوی ماورالنّهر شد با سپاه
در نتیجه آلمان یعنی مکانی که در آن موجود ماورایی(آل)یا به اصلاح (آل آروادی)وجود دارد.
هر گه که زند قمری، راه ماورالنهری گوید به گل حمری باده بستان، بلبل