ماهی گیر
معنی کلمه ماهی گیر در لغت نامه دهخدا

ماهی گیر

معنی کلمه ماهی گیر در لغت نامه دهخدا

ماهی گیر. ( نف مرکب ) صیاد ماهی. ( ناظم الاطباء ). دامیار. سماک. عَرَکی . ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). ماهی گیرنده و معرب آن ماهیجیر :
چون سلیمان نبود ماهی گیر
خاتم آورد باز دست آخر.خاقانی.|| ( اِ مرکب ) به معنی ماهیخوار. ( آنندراج ). مرغ ماهیخوار. رجوع به ماهیخوار شود. || سگ آبی. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه ماهی گیر در فرهنگ معین

(اِ. ) کسی که کارش گرفتن ماهی است ، صیاد.

معنی کلمه ماهی گیر در فرهنگ عمید

کسی که برای تفریح ماهی صید می کند یا پیشه اش ماهیگیری است.

معنی کلمه ماهی گیر در فرهنگ فارسی

صیاد ماهی
۱- ( صفت ) آنکه ماهی صید کند صیاد ماهی .

معنی کلمه ماهی گیر در دانشنامه عمومی

ماهی گیر (ماهی). ماهی گیر ( ماهی ) ( نام علمی: Lophius piscatorius ) نام یک گونه از تیره غازماهی است.

جملاتی از کاربرد کلمه ماهی گیر

پس کمان شد «کمار» و «مزد» بزاست «دال » دول است و «ریم » ماهی گیر
دولتی تر از منی این جایگاه زانک ماهی گیر تو شد پادشاه
کرده‌ای ای عماد ماهی گیر چشمه را دام و آب را چشمه
شوخ ماهی گیر باشد دلربای شوخ و شنگ خانه من آمد و افتاد در کام نهنگ
دارای ۱۸ خانوار و در حدود ۲۰۵ نفر جمعیت می‌باشند که از اهل سنت و مالکی مذهب هستند. شغل عمدهٔ مردم روستا کشاورزی و ماهی گیری است. بعضی از مردم نیز دام خانه‌ای نیز دارند.
جمعیت آن ۶۹ نفر (۸ خانوار) است که از اهل سنت و مالکی مذهب هستند. پیشهٔ مردم روستا ماهی گیری است.
آب را گل ساز و ماهی گیر زیرا چشم خلق کور چون چشم حبابست ای مشارالسلطنه
و آن سایۀ برگ بید بر روی شمر همچون ماهی بشست ماهی گیران
شاه گفتا گم بباشی ای پسر گر ز ماهی گیر خود یابی خبر