معنی کلمه ماهو در لغت نامه دهخدا
ور ز چپ اندر آیدت آهو
خوب رو را چه حاجت ماهو.آذری ( از فرهنگ رشیدی ).|| چوبدست شتربانان را نیز گویند که بدان شتر را برانند. ( برهان ). صاحب برهان نوشته که چوب دستی ساربانان را نیز گویند و سهوکرده آن باهو است نه ماهو و به معنی عصاست. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). بدین معنی مصحف باهو است.
ماهو. [ هَُ وَ ] ( ع جمله اسمیه ) کلمه مرکب از «ما» و «هُوَ» یعنی چه چیز است آن.( ناظم الاطباء ). آن چیست. چیست آن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). سؤال بواسطه ماهو از ذات و حقیقت و ماهیت شی می شود چنانکه گویند «الانسان ماهو» و یا «الحیوان ماهو» که پاسخ آن ذاتیات است و چنان که در پاسخ سؤال اول باید گفته شود انسان حیوانی است ناطق و در پاسخ سؤال دوم گفته شود حیوان جسمی است نامی ، حساس ، متحرک بالاراده. ( فرهنگ علوم عقلی دکتر سجادی ).
ماهو. ( اِخ ) نام حاکم سیستان بوده است و او از جانب یزدجرد حکومت کرد و او را ماهویه هم می گفته اند. ( برهان ). نام یکی از حکام سیستان بوده که از جانب یزدگرد شهریار، حکومت داشته پس از فرار یزدگرد از لشکر اسلام و رفتن به مرو، ماهویه با خاقان ترکستان سازش کرده جمعی را فرستاده یزدگرد را کشتند. آن را ماهویه نیز گویند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). و رجوع به ماهوی و ماهویه شود.