مانندی

معنی کلمه مانندی در لغت نامه دهخدا

مانندی. [ ن َن ْ ] ( حامص ) مانندگی. همانندی. شباهت. مشابهت. تشابه. مضاهات. مشاکلت. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

معنی کلمه مانندی در فرهنگ فارسی

همانندی تشابه

جملاتی از کاربرد کلمه مانندی

با این حال، برخی از محققان معتقدند که آنچه سنتاً به عنوان گونه اندونزیایی از اسلام تلقی می‌شود، اغلب جزئی از یک گونه مشابه در کشورهای دیگر است. برای نمونه، مارتین فان براینسن به شباهت بین مذهب «عادت» در اندونزی و مذهب تاریخی همانندی در میان مسلمانان مصر که توسط ادوارد لین توصیف شده‌است، اشاره می‌کند.
نه ماه راست دهان و نه سرو را رفتار که گفته است که با سرو و ماه مانندی
اپه در مقایسه با شمشیر سابر بیشتر با شمشیر فلوره همانندی دارد اما نسبت به فلوره تیغه سفت‌تری دارد که مقطع آن ۷-شکل است، محافظ دست آن هم بزرگ‌تر است و وزن آن سنگین‌تر.
ادوین هابل با ابزار و وسائل موجود در رصدخانه دانشگاه به آسمان شب نگاه می‌کرد. تحقیقات او این پرسش اصلی که ستاره‌شناسان پاسخی برای آن نداشتند را نیز در بر می‌گرفت: سحاب چیست؟ آن طور که هابل توضیح می‌دهد سحاب یک واژه تخصصی در علم ستاره‌شناسی است که قرن‌ها قدمت دارد. سحاب نامی بود که به مناطق دائماً ابری در خارج از منظومه شمسی گفته می‌شد. برخی ستاره‌شناسان تصور می‌کردند سحاب‌ها بخشی از کهکشان راه شیری هستند برخی دیگر می‌گفتند سحاب‌ها جهان‌های جزیره مانندی در مناطقی دوردست در فضا هستند. هابل در تحقیق علمی خود گفت: این مسئله تنها از طریق ابزار قوی‌تری قابل بررسی است که هنوز اختراع نشده‌است.
اهل دل را گر بود میلی به صورت‌های خوب عشق نتوان گفتن آن را لیک مانندی بود
دگر امشب چه نظر دیده، ندانم که به من می‌کند لطف ولی لطف غضب مانندی
این نیام‌ها رنگی براق و سفیدنقره‌ای دارند و از نظر بافتی با تاندون‌ها همانندی دارند. به هنگام برش، نیام‌های ماهیچه حالتی کاغذی دارند و لایه به لایه جدا می‌شوند.
ای شمع بخیره چند بر خود خندی تو سوز دل مرا کجا مانندی؟
گر نمی‌آمد چنین روزی کجا دانند خلق در میان همگنان بی‌مثل و مانندیم ما
از دل سوخته ما چه خبر دارد شمع بیش ازین نیست که در گریه به هم مانندیم
حسن خوبان جهان در نظر آوردم من بجز از روی تو دیدم همه را مانندی
کاشی های بدون پوشش، ظاهری سفید (روشن) دارند وبیشتر شبیه یک سرامیک جامد (برخلاف جنس فوم مانندی که دارند) هستند.
به گفته‌ای دیگر اوراژ با موفقیت فورومی را گردانید که دست‌کم گونه‌ای همانندی را میان فلسفه‌ها و آداب هنری که در ظاهر بسیار با هم فاصله داشتند و در آن زمان پدید می‌آمدند، فرض می‌داشت (و شاید حتی آن را آفرید).
و بقعه ای که در هرات به گازرگاه مشهور است بزیبائی مانندی ندارد. هوایش جان می بخشد و آبش زنگ از دل می زداید.
نباتهاش تو گفتی که کژد مانندی گره گره شده و خارها بر او نشتر