مانند

معنی کلمه مانند در لغت نامه دهخدا

مانند. [ ن َن ْ ] ( ص ، اِ ) مثل و شبیه و نظیر و شبه. ( ناظم الاطباء ). همانند. ماننده. همتا. شبیه. مشابه. مثل. مماثل. مشاکل. نِدّ. نَدید. نظیر. قِرن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). این کلمه اگر پس از اسم ( مشبه به ) آید بدون اضافه استعمال شود: سرومانند. واگر پیش از اسم آید بصورت اضافه استعمال گردد: روی یار مانند ماه است. ( فرهنگ فارسی معین ) :
انگشت بر رویش مانند بلور است
پولاد بر گردن او همچون لاد است.ابوطاهرخسروانی.ای همچو پک پلید و چنو دیده ها برون
مانند آن کسی که مر او را کنی خبک.دقیقی.کار دیوان وزارت بر آن جمله بود که کسی مانند آن یاد نداشت. ( تاریخ بیهقی ). قوت پیغمبران معجزات آمد یعنی چیزها که خلق از آوردن مانند آن عاجز آیند. ( تاریخ بیهقی ).
بر طاعت مطیع همی خندد
مانند نیستت بجز از مانی.ناصرخسرو.بباید دانست که غم و هم دو حال است بر خلاف یکدیگر از وجهی ، ومانند یکدیگر از وجهی. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
نه دولت است و چو دولت ندانمش مانند
نه ایزد است و چو ایزد ندانمش همتا.امیرمعزی.که مانند آن بر خاطر اهل روزگار نتواند گذشت. ( کلیله و دمنه ). و اگر نادانی این اشارت را که باز نموده شده است بر هزل حمل کند مانند کوری بود که احولی را سرزنش کند. ( کلیله و دمنه ). چرا شد پدر هفت و مادر چهار
چگونه سه فرزند شد آشکار
چو این هر سه هم زین پدر مادرند
چرا نه بمانند یکدیگرند.امیرخسرو ( از آنندراج ).- در مانند ؛ مثلاً. در مثل. فی المثل. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
صورت و وصف و عین درمانند
آن رحم این مشیمه آن فرزند.سنایی ( یادداشت ایضاً ). || ادات تشبیه است . ( مقدمه برهان ص یه ). حرف تشبیه. ( غیاث ). ماننده. بمانند. بماننده. ( آنندراج ). چون. همچون. بسان. سان. بکردار. کردار. آسا. وار.گون. گونه. فش. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). این کلمه با متمم خود ( مشبه به ) در جمله قید واقع شود :
اندام دشمنان تو از تیر ناوکی
مانند سوک خوشه جو باد آژده.شاکر بخاری.آن سگ ملعون برفت این سند را از خویشتن
تخم را مانند پاشنگ ایدرش بر جای ماند.منجیک ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

معنی کلمه مانند در فرهنگ معین

(نَ ) از ادات تشبیه به معنی شبیه .

معنی کلمه مانند در فرهنگ عمید

۱. شبیه
۲. نظیر.
* مانند شدن: (مصدر متعدی ) شبیه شدن.
* مانند کردن: (مصدر متعدی ) شبیه کردن، تشبیه.

معنی کلمه مانند در فرهنگ فارسی

ادات تشبیه به معنی شبیه، مثل، نظیر، ماننده هم گفته شده
۱- ( اسم وصفت ) ماننده شبیه نظیر : زیرا که وی بهیچ چیز مانندنیست . توضیح این کلمه اگر پس از اسم ( مشبه به ) آید بدون اضافه استعمال شود : سرو مانند و اگر پیش از اسم آید بصورت اضافه استعمال گردد : روی یار مانندماه است . ۲- نظیر مثل ( بصورت اضافه آید ) : و ماننداین عمل را مضارعه خوانند . یا به مانند. مانند نظیر شبیه : چرا شد پدر هفت مادر چهار ? چگونه سه فرزند شد آشکار ? چواین هر سه هم زین پدر مادرند چرا نه بمانند یکدیگرند ? ( امیر خسرو آنند . ) ۳- از قبیل : پستانداران جانورانی هستند ... مانند سگ گربه و غیره .

جملاتی از کاربرد کلمه مانند

ای حور بهشتی که گل و لاله به رویت مانند به حسن اندک و، بسیار نمانند
چگونه ناامید اینجابمانند که پیدا گشته و آنگه نهانند
چو پنهانست جان مانند جانان از آن صورت نشان دارد در اعیان
چو بشنید بنشست و از جا بجست کمر بست ماننده پیل مست
چو ببالا برآید از پستی هست ماننده ی دعای ریا
با که گویم ترا که مانندی چون نمی بینمت نظیر ای دوست
من مدحت تو گفت ندانم همی تمام مانند تو تویی و سخن گشت مختصر
ترا همتایی حق بود یارا اگر مانند می بودی خدا را
هر گه که به تو در نگرم خیره بمانم من روی ترا ای بت مانند ندانم