مانستن

معنی کلمه مانستن در لغت نامه دهخدا

مانستن. [ ن ِ ت َ ] ( مص ) مانند شدن به چیزی ( فرهنگ رشیدی ). به صفت چیزی شدن باشد یعنی شبه و مانند و نظیر شدن. ( برهان )( آنندراج ). مشابهت داشتن و نظیر و مانند شدن. ( ناظم الاطباء ). ماندن. شبیه بودن. تشبه. مشابهت. تشابه. شباهت. مضاهات. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). شبیه کسی بودن در هیئت و صفت. نظیر بودن. مانند بودن. از: مان ( ماندن ) + ستن ( پسوند مصدری ). جزء اول از ریشه «من » ( اندیشیدن ، تصور کردن ). نولدکه «مانستن » را از ریشه «ما» ، سانسکریت ، مانه ( عکس ، تصویر، ظهور، مشابهت ) می داند. هوبشمان مانستن را با توانستن قیاس کرده گوید: بنابراین مانستن ( شبیه بودن ) همچنان که نولدکه گفته ممکن است از مان ( مانند، شبیه ) مشتق باشد.( از حاشیه برهان چ معین ) : زیرا که موی او به زر کشیده مانستی. ( تاریخ سیستان ). راست به حوا مانست. ( تاریخ سیستان ).
چه مانستی به ویسه دایه پیر
کجا باشد کمان ماننده تیر.( ویس و رامین ).خواجه بزرگ در این تعزیت بیامد و چشم سوی این باغچه کشید که بهشت را مانست. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 345 ). راست بدان مانست که در آن باب سوگند گران داشته است. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 90 ). وی را در روزگار نظیر نبود به همه بابها و روزگار، او عروسی آراسته را مانست. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 61 ). و راست بدان مانست که امروز بهشت وجنات عدن یافته اند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 50 ).
که دیو تست این عالم فریبنده
تو در دل دیو ناکس را چه مانستی.ناصرخسرو.از عکس ریاحین او پر زاغ چون دم طاوس نمودی و درپیش جمال او دم طاوس به پرزاغ مانستی. ( کلیله و دمنه ).
هلال عید را مانست چرخ بیلک اندازت
که بگشادند از او روزه وحوش از کشته دشمن.
کریمی سمرقندی ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
ازآب چشم عزیزان که بر بساط بریخت
به روز باران مانست صفه بارش.سعدی.و رجوع به ماندن شود.

معنی کلمه مانستن در فرهنگ معین

(نِ تَ ) (مص ل . ) مانند شدن ، مشابهت داشتن .

معنی کلمه مانستن در فرهنگ عمید

مانند بودن.

معنی کلمه مانستن در فرهنگ فارسی

مانندشدن، مانندچیزی شدن، مانندبودن ، مانسته: مانندشده ، مانستگی: مانندبودن
( مصدر ) ( مانست ماند خواهد مانست ( بمان ) ماننده مانا مانسته ) شبیه کسی یا چیزی بودن در هیئت و صفت نظیر بودن مانندبودن .

معنی کلمه مانستن در ویکی واژه

[مانِسْتَن]
دیده‌شدن همانند کسی یا چیزی: چشمهایش به مادرش می‌ماند (می‌مانسد). رفتارهای برادر کوچک‌اِ همانند بزرگ‌اِ می‌مانست!
مانند شدن، مشابهت داشتن. شباهت داشتن. شبیه بودن

جملاتی از کاربرد کلمه مانستن

از میدان حکمت میدان معرفت زاید. قوله تعالی: «تری اعینهم تض من الدمع مما عرفوا من الحق.» معرفت شناخت است. و این سه بابست و سه درجه بر سه تربیت: اول باب شناخت هستی است و یکتایی با هم مانستنی؛ و دیگر شناخت تواناییست و دانایی و مهربانی؛ سیم شناخت نیکوکاری و دوست داری و نزدیکی. و معرفت اول باب بنای اسلامست، و دیگر باب بنای ایمانست، و سیم باب بنای اخلاصست. راه فرا باب اول بدیدهٔ تدبیر صانعست در گشاد و بند صنایع؛ و راه بباب دوم بدیدار حکمت صانعست در خور شناختن نظایر؛ و راه بباب سیم بدیدار لطف مولی است در شناختن کارها و فرو گذاشتن جرمها، و این باب باز پسین میدان عارفانست و کیمیای محبان و طریق خاصان، طریق دل آرایی و شادی افزایی و مهرگشایی.