ماندگی

معنی کلمه ماندگی در لغت نامه دهخدا

ماندگی. [ دَ / دِ ] ( حامص ) تعب و کوفت. ( آنندراج ). تعب و ناتوانی و خستگی. ( ناظم الاطباء ). خستگی ( در معنی متداول امروز ). کوفتگی. تعب. عَی . اعیاء. کلال. کلاله. احساس تعبی که از بسیاری کار کردن یا راه رفتن زاید. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : پس هرمز هرکه با وی بود همه رابه سراهای نیکو فروآورد و اجری بر ایشان براند و چهل روز بداشتشان تا ماندگی سفر از ایشان بشد. ( ترجمه ٔطبری بلعمی ). گفت یا موسی چیست که به دست راست تو اندر است... پس موسی گفت «هی عصای » خدای عزوجل گفت این عصای تو به چه کار آید... گفت چون بروم ، بر او نیرو کنم تا ماندگی کمتر کند... ( ترجمه طبری بلعمی ).
بدان ماندگی باز برخاستند
به کشتی گرفتن بیاراستند.فردوسی.فرود آمد و رخش را آب داد
هم از ماندگی چشم را خواب داد.فردوسی.زمین گرم و نرم است و روشن هوا
بر این ماندگی نیست رفتن روا.فردوسی.بترسید کاید پس او سپاه
بدان ماندگی تنگدل گشت شاه.فردوسی.خورش را گوارش می افزون کند
زتن ماندگیها به بیرون کند.اسدی.چو نخجیر کردی کنون سور کن
به می ماندگی از تنت دور کن.اسدی.نشانه های بسیاری خون... یکی سرخی رنگ روی و دیگر دمیدگی و پری رگها... و دیگر حس گرانی و ماندگی اندر همه تن. ( ذخیره خوارزمشاهی ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و اندر خویشتن ماندگی یابد و این ماندگی را به تازی اعیاء گویند. ( ذخیره خوارزمشاهی ، یادداشت ایضاً ). روغن او ماندگی ببرد. ( ذخیره خوارزمشاهی ، یادداشت ایضاً ). و کارها و حرکتها که مردم را از آن ماندگی و رنج باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). و آب که بر وی گذرد و از وی بیرون آید ماندگی را کم کند. ( نوروزنامه ). ذره ای از حال و قاعده خویش بنگردید، نه از طعام درشت خوردن بیفزود و نه از لباس سطبر و نه هیچ تکبر در او آمد و نه ماندگی. ( مجمل التواریخ و القصص ،یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
بهر مزدوران که محروران بدند از ماندگی
قرصه کافور کرد از قرصه ٔشمس الضحی.خاقانی.چو از ماندگی گشت پرداخته
دگرباره شد عزم را ساخته.نظامی.مستی و ماندگی دماغش سفت
مانده و مست بود برجا خفت.نظامی.همه درآشیانها رخ نهفتند

معنی کلمه ماندگی در فرهنگ عمید

خستگی.

معنی کلمه ماندگی در فرهنگ فارسی

خستگی کوفتگی : چون ازان ماندگی بر آسودم شکر کردم که بهترک بودم . ( هفت پیکر . ارمغان . ۱۵۸ )

معنی کلمه ماندگی در فرهنگستان زبان و ادب

{burnout} [پزشکی] حالتی که به ویژه در مشاغل پرفشار یاریگرانه، با علائمی نظیر خستگی روحی، ناتوانی از ادامۀ کار و از دست دادن احساس کارایی ایجاد می شود
{holdup/ hold-up} [مهندسی شیمی] 1. حجم ماده ای که در لوله یا مخزن فرایند نگه داشته می شود 2. مایعی که در مخزن یا لولۀ قائم با جریان گاز یا بخار بالارونده معلق نگه داشته شده است

جملاتی از کاربرد کلمه ماندگی

این پدیده در هنگامه نشستن یا برخاستن هواپیما رخ می‌دهد. به دلیل کم بودن ارتفاع برای بازگشت به حالت اولیه این پدیده بسیار خطرناک است. این واماندگی معمولاً از قسمت‌های تحتانی هواپیما شروع شده و رو به جلو حرکت می‌کنند.
در ۱۹۵۱ میلادی، گرسچنکرون رساله عقب‌ماندگی اقتصادی از دید تاریخی را نوشت که بنیاد حرفه وی را شکل داده و برای تاریخ اقتصاد اروپا بسیار مهم بود. در این مقاله، او نظریه مراحل خطی توسعه اقتصادی را توسعه بخشید، نظریه‌ای که مدعی است، توسعه در مراحل بسیار قاطع پیش می‌رود.
بدان ماندگی باز برخاستند به کشتی گرفتن بیاراستند
برده‌ام پیش از دو عالم دعوی واماندگی آسمان مشکل که امروز مرا فردا کند
واماندگی به دلیل جدایش جریان رخ می‌دهد که خود به دلیل جریان پیدا کردن هوا در مقابل یک فشار در حال افزایش اتفاق می‌افتد.
شوق واماندگی نصیبت مباد دل افسرده نالهٔ دگرست
از حیات بی‌وفا استادگی جستن خطاست ماندگی آب روان را نیست از رفتار خویش
واماندگی از شش جهت آغوش گشوده‌ست راهی‌ که به جایی نرسد از همه جا پرس
مردانه گذشتیم ز جان وز همه پیشیم واماندگی بازپسان دوست نداریم
به نومیدی نشستم آنقدر کز خویشتن رفتم درین ویرانه چون شمعم همان واماندگی پا شد
گفت از کجات پرسم و خود کی رسیده‌ای چونی بماندگی و چگونست حال و کار
بی ماندگی از روش فلک سان پیشش همه کوه و دشت یکسان
مسئله عقب‌ماندگی جوامع مسلمان از دغدغه‌های فکری مطهری بود که سال‌ها او را به خود مشغول کرد. مطهری نظریه‌ای را که علت انحطاط تمدن‌ها را همان علل ایجاد آن می‌داند را مورد قبول نمی‌داند. به عقیده او یکی از عوامل انحطاط مسلمانان فهم غلط آن‌ها از دین است.
عجز، آیینهٔ واماندگی ما نشود طایر شوخی رنگیم و شکستن پر ماست