معنی کلمه مامضی در لغت نامه دهخدا
چون به گورستان روی ای مرتضی
استخوانشان را بپرس از مامضی.مولوی.کان بوده ای در مامضی
تا که کان اﷲ پیش آمد جزا.مولوی ( مثنوی ج 4 ص 278 ).ای عجوزه چند کوشی با قضا
نقد جو اکنون رها کن مامضی.مولوی.یارب خلاف امر تو بسیار کرده ایم
امید هست از کرمت عفو مامضی.سعدی.به مقتضای حکم قضا رضا دادیم و از مامضی درگذشتیم. ( گلستان ).
- مَضی ̍ مامَضی ̍ ؛ یعنی گذشته ها گذشته است و از گذشته نباید گفت. ( ناظم الاطباء ). رفت آنچه رفت. گذشت هرچه گذشت. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).