مامضی

معنی کلمه مامضی در لغت نامه دهخدا

مامضی. [ م َ ضا ] ( ع ص مرکب ، اِ مرکب ) کلمه فعل گذشته و زمان گذشته. ( ناظم الاطباء ). آنچه گذشت و زمان گذشته. ( آنندراج ) ( غیاث ). گذشته. آنچه گذشته است. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ): آورده اند که در مامضی شهور و سنین ، اشتری و گرگی و روباهی در راهی مرافقت نمودند. ( سندبادنامه 49 ). ایلچیان باز فرستاد که عزیمت رکضت و نیت نهضت به امضا پیوست هرچند مامضی جرایم او معاذیر اجوف وبهتانهای معتل مضاعف گشته است. ( جهانگشای جوینی ).
چون به گورستان روی ای مرتضی
استخوانشان را بپرس از مامضی.مولوی.کان بوده ای در مامضی
تا که کان اﷲ پیش آمد جزا.مولوی ( مثنوی ج 4 ص 278 ).ای عجوزه چند کوشی با قضا
نقد جو اکنون رها کن مامضی.مولوی.یارب خلاف امر تو بسیار کرده ایم
امید هست از کرمت عفو مامضی.سعدی.به مقتضای حکم قضا رضا دادیم و از مامضی درگذشتیم. ( گلستان ).
- مَضی ̍ مامَضی ̍ ؛ یعنی گذشته ها گذشته است و از گذشته نباید گفت. ( ناظم الاطباء ). رفت آنچه رفت. گذشت هرچه گذشت. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

معنی کلمه مامضی در فرهنگ معین

(مَ ضا ) [ ع . ] (ص . ) گذشته ، آنچه گذشت .

معنی کلمه مامضی در فرهنگ عمید

آنچه گذشت، گذشته.

معنی کلمه مامضی در فرهنگ فارسی

گذشته، آنچه گذشت
( جمله فعلی ) آنچه گذشت . یا اندر ( در ) مامضی . گذشته سابق : ای برادر . بود اندر مامضی شهریی با روستایی آشنا . ( مثنوی . )
گذشته و زمان گذشته

معنی کلمه مامضی در ویکی واژه

گذشته، آنچه گذشت.

جملاتی از کاربرد کلمه مامضی

قاضی چو سخن بدین غایت رسانید وز حد قیاس ما اسب مبالغه درگذرانید، به مقتضای حکم قضا رضا دادیم و از مامضی درگذشتیم و بعد از مجارا طریق مدارا گرفتیم و سر به تدارک بر قدم یکدگر نهادیم و بوسه بر سر و روی هم دادیم و ختم سخن بر این بود:
یارب خلاف امر تو بسیار کرده‌ایم و امید بسته از کرمت عفو مامضی
منت خدای راست که بازآمدی به بحر چون صوفیان ببند لب از ذکر مامضی
حاشا که حال خوش دهدت رو که کار تو گه فکر مایجی ء و گهی فکر مامضی است
زان حال‌ها بگو که هنوز آن نیامده‌ست چون خوی صوفیان نبود ذکر مامضی
اندر آن موج اندرآیی چون بپرسندت از این تو بگویی صوفیم صوفی بخواند مامضی