جملاتی از کاربرد کلمه مافات
چو بیشتر تلف عمر ما ز هشیاریست بغیر باده چه امکان تلافی مافات
وین زمان گفتم کنی مافات را یک ده قضا وین ندیدم جز طبع ساده یک لخت خویش
دلم رابرد عشقت، «فات مافات » کجا یابم دگر؟ هیهات، هیهات
بگفتم قدرت روح از چه خیزد بفرما تاکنم جبران مافات
چون ز عمر گذشته یاد آرم آه و واغصتا علی مافات
اگرچه وعدۀ تو خاطرم را فراغی داده است از فات مافات
صرف کردم در گناه اوقات را کو تلافی غفلت مافات را
مافات مضی عمر من از دست بدر رفت حمدالک چون حاصل مافات تو بودی
ز جام لعل نوشین باده می خورد قضای صحبت مافات می کرد
در صومعه نیم عمر شد فوت از میکده جو قضای مافات