مافات

معنی کلمه مافات در لغت نامه دهخدا

مافات. ( ع اِ مرکب ) آنچه فوت شده. ( آنندراج ) ( غیاث ). کلمه فعل مأخوذ از تازی ، آنچه گذشته است. ( ناظم الاطباء ).
- تدارک مافات . رجوع به ترکیب بعدشود.
- تلافی مافات ؛ تدارک مافات. جبران آنچه فوت شده. دریافتن آنچه گذشته : و همت را بر طریقی موصل به تدارک و تلافی مافات مصروف داشتی. ( ترجمه محاسن اصفهان ).
- جبران مافات ؛ تلافی مافات. و رجوع به ترکیب های قبل شود.

معنی کلمه مافات در فرهنگ معین

[ ع . ] (اِمف . ) از دست رفته .

معنی کلمه مافات در فرهنگ عمید

آنچه گذشته، آنچه فوت شده و از دست رفته.

معنی کلمه مافات در فرهنگ فارسی

آنچه گذشته، آنچه فوت شده وازدست رفته
( جمله فعلی ) آنچه فوت شده آنچه از دست رفته .
آنچه فوت شده

معنی کلمه مافات در ویکی واژه

از دست رفته.

جملاتی از کاربرد کلمه مافات

چو بیشتر تلف عمر ما ز هشیاریست بغیر باده چه امکان تلافی مافات
وین زمان گفتم کنی مافات را یک ده قضا وین ندیدم جز طبع ساده یک لخت خویش
دلم رابرد عشقت، «فات مافات » کجا یابم دگر؟ هیهات، هیهات
بگفتم قدرت روح از چه خیزد بفرما تاکنم جبران مافات
چون ز عمر گذشته یاد آرم آه و واغصتا علی مافات
اگرچه وعدۀ تو خاطرم را فراغی داده است از فات مافات
صرف کردم در گناه اوقات را کو تلافی غفلت مافات را
مافات مضی عمر من از دست بدر رفت حمدالک چون حاصل مافات تو بودی
ز جام لعل نوشین باده می خورد قضای صحبت مافات می کرد
در صومعه نیم عمر شد فوت از میکده جو قضای مافات