معنی کلمه مادام در لغت نامه دهخدا
مادام به شاه پشت بسته
پشت و دل دشمنت شکسته.نظامی.عاقل نکند شکایت از درد
مادام که هست امید درمان.سعدی....بطن و فرج توأمند و فرزند یک شکم ، مادام که این یکی برجاست آن دگر برپاست. ( گلستان ). || بمعنی مدام و همیشه نیز آمده. ( غیاث ) ( آنندراج ) : و مادام مستمع را نگر. ( منتخب قابوسنامه ص 168 ). و مادام رای خویش روشن دار. ( منتخب قابوسنامه ص 174 ). غله فروش مادام بدبود و بدنیت باشد. ( منتخب قابوسنامه ص 178 ). واو [ زبیده ] بر عباسه حسد کردی از بهر آنکه خلفیه مادام با وی آرمیدی. ( تاریخ برامکه ).
تو مغز کند بادامی و مادام
به مغز آرد بها بادام کندی.سوزنی.خوش خنده وزهرپاش مادام
ضحاک دهان و اژدها کام.تحفة العراقین ( ازآنندراج ).مانده همه سالکانش مادام
در سعی وقوف و طوف و احرام.تحفة العراقین ( از آنندراج ).شمس نزد اسد رود مادام
روح سوی جسد رود هموار.خاقانی.درون سنگ از آن می کند مادام
که از سنگش برون می آمد آن کام.نظامی ( خسرو و شیرین چ وحیدص 250 ).اگرچه باطرب می بود و با جام
دلش در بند شیرین بود مادام.نظامی.- مادام الحیوة؛ همیشه. مدام : و مادام الحیوة در مقام فرزندی و خدمتکاری باشیم. ( حبیب السیر ج 3 ص 179 ).
- مادام العمر ؛ مادام الحیوة. تا آنگاه که زنده باشد. رجوع به ترکیب قبل شود.
مادام. ( فرانسوی ، اِ ) کلمه فرانسوی است بمعنی بی بی. خانم. بانو. بیگم. خاتون. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). بانو. خانم. ( فرهنگ فارسی معین ) :
مادام تو گشت بهر ما دام
دل در بر دام تست مادام.شیخ الرئیس افسر ( از فرهنگ فارسی ایضاً ).