ماحی

معنی کلمه ماحی در لغت نامه دهخدا

ماحی. ( ع ص ) محو کننده. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( غیاث ). سترنده کفر. ( مهذب الاسماء ) ( دهار ). نیست و نابود کننده. ( آنندراج ) ( غیاث ).
ماحی. ( اِخ ) از القاب حضرت خاتم النبیین صلی اﷲعلیه وآله وسلم بدان جهت که خدای تعالی محو کرد کفر را بوسیله آن حضرت. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
ماحی. ( اِخ ) نام مکه شرفها اﷲ تعالی. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ). نام مکه معظمه. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه ماحی در فرهنگ معین

[ ع . ] (اِفا. ) محوکننده .

معنی کلمه ماحی در فرهنگ عمید

محوکننده، زایل کننده، نیست ونابودکننده.

معنی کلمه ماحی در فرهنگ فارسی

( اسم ) محو کننده نابود کننده : قلم ثعبان نمایش ... ماحی سحر ظلم آمد .
نام مکه شرفهاالله تعالی نام مکه معظمه

جملاتی از کاربرد کلمه ماحی

و عن جبیر بن معطم قال: سمعت النبی یقول: «لی أسماء، انا محمد و انا احمد و انا الماحی الّذی یمحوا اللَّه بی الکفر و انا الحاشر الّذی یحشر الناس علی قدمی و انا العاقب الّذی لیس بعده نبی».
شاه روشن ضمیر صافی دل حامی حق و ماحی باطل
در پناهت هندو، ماحی که هفتم بام راست مرزبانی میکند در خطه ی نشو و نما
چه عجب درگل اگر دیده ماحیران شد که چو آیینه درین باغ شود آب خموش
و منهم: مالک القلوب، و ماحی العیوب، ابومحمد سهل بن عبداللّه التستری، رضی اللّه عنه
ماحی سیرت ناهنجاران حامی زمره احرار شده
ماحی آثار کفر و ظلم و ظلالت حامی شرع مبین متقن احمد
والی دین نبی کاشف اسرار رسل محیی جان و جهان ماحی آثار ظلام
فارس شده شمس الحق تبریز همیشه بر شمس شموس و نکند شمس جماحی
صانع‌ کل مانع ظلم و فساد حامی دین ماحی جور و فتن