مابی

معنی کلمه مابی در لغت نامه دهخدا

( مآبی ) مآبی. [ م َ ] ( ص نسبی ) مأخوذ از تازی ، وبائی و طاعونی. ( ناظم الاطباء ).
- امراض مآبیه ؛ امراض طاعونی. ( از فرهنگ جانسون ). امراض وبائی. ( از ناظم الاطباء ).

معنی کلمه مابی در فرهنگ فارسی

( م آبی ) وبائی و طاعونی

جملاتی از کاربرد کلمه مابی

شرف هلاک مابین، به دو بوسه جان نو ده که گر این امید باشد، بزییم چندگاهی
گشوده راه ما در کل کونین همه دیدار ما در عین مابین
دوران بازیگری وی در سینما، مابین سال‌های ۱۹۰۷ تا ۱۹۲۶ میلادی بود، اما خیلی پیش‌تر از آن در تئاتر فعالیت می‌کرد.
قمروار حالم ار کمابیش بود چندی شد امسال شمس آن مه، که عمری قمر بود او
مابین آسمان و زمین جای عیش نیست یک دانه چون جهد ز میان دو آسیا؟
دامان دل بدست کدورت نمی رسد مابین رنگ و آینه سد سکندرست
عین هم هستیم مابی کم و کاست در حقیقت واسطه هم عین ماست
کمابیشی من پیداست آخر ز خون من چه خواهد خاست آخر
گفتم که کنم جان و جهان در سر کارش قول من بیچاره کمابیش نباشد
تو مابین این دو ره پیش گیر برو پای درکش سر خویش گیر
ز بعد سوختن اسرار مابین درون جان و دل دیدار مابین