مؤدی

معنی کلمه مؤدی در فرهنگ معین

(مُ ءَ د دا ) [ ع . ] (اِمف . ) تأدیه شده ، پرداخت شده .
(مُ ءَ دّ ) [ ع . ] (ص . ) ادا کننده ، گزارنده .

معنی کلمه مؤدی در فرهنگ عمید

اداکننده، پرداخت کننده.

معنی کلمه مؤدی در ویکی واژه

ادا کننده، گزارنده.
تأدیه شده، پرداخت شده.

جملاتی از کاربرد کلمه مؤدی

همانطور که در بالا گفته شد پرداخت مالیات تا پایان دوره ادو با تحویل برنج و سایر محصولات انجام می‌شد و کشاورز اصلی به عنوان مؤدی مالیاتی در نظر گرفته می‌شد. این مالیات ثبات لازم را نداشت چون رقم‌ها در مناطق مختلف متفاوت بود. نظام مالیاتی جدید باعث شد یک سیستم یکپارچه به وجود آید که در آن صاحبان زمین مبلغی را بسته به ارزش زمین و به صورت نقد به دولت پرداخت می‌کردند.
پیر طریقت گفت: الهی از آنچه نخواستی چه آید؟ و آن را که نخواندی کی آید؟ تا کشته را از آب چیست؟ و نابایسته را جواب چیست؟ تلخ را چه سود گرش آب خوش در جوارست؟ و خار را چه حاصل از آن کش بوی گل در کنارست؟ قسمی رفته نفزوده و نکاسته توان کرد، قاضی اکبر چنین خواسته، شیطان در افق اعلی زیسته، و هزاران عبادت برزیده چه سود داشت که نبود بایسته. اذا کان الرضا و الغضب صفة ازلیة فما تنفع الاکمام المقصرة و الاقدام المؤدیة. عمر خطاب روزی بر ابلیس رسید گریبان وی بگرفت گفت دیر است تا من در طلب توام ترا بخانه برم تا کودکان بر تو بازی کنند. ابلیس گفت ای عمر پیرانرا حرمت دار در هفت آسمان خدای را عبادت کرده‌ام بهر آسمان صد هزار سال همی بالا گرفتم پنداشتم که آن بالا گرفتن من کرامتی است و نواختی چون نیک نگه کردم معنی آن بود که تا هر چند بالا بیش چون بیفتم سخت‌تر و صعب‌تر افتم، ای عمر تو هفصد هزار ساله عبادت من ندیده و من ترا پیش بت بسجود دیده‌ام. عمر دست از وی بداشت و زبان حال ابلیس از سر مهجوری میگوید:
فقال عزّ من قائل: «أُولئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ» لانّهم انکروا البعث، «وَ أُولئِکَ الْأَغْلالُ فِی أَعْناقِهِمْ» یوم القیامة و فی النّار الاغلال جمع الغلّ و هو طوق یقید به الید الی العنق و قیل الاغلال الاعمال اللازمة لهم المؤدیة الی العذاب، «وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ» ای سکّان النّار، «هُمْ فِیها خالِدُونَ» ماکثون ابدا لا یموتون فیها و لا یخرجون منها.
و هر چند عدد نوابت زیادت از این اعداد تواند بود اما ایراد آنچه در حیز امکان آید مؤدی بود به تطویل.
و چنانکه در مقالت اول در باب عدالت گفتیم در سیاست به ناموس و حاکم و دینار احتیاج باشد، پس اگر این تدبیر بر وفق وجوب و قاعده حکمت اتفاق افتد و مؤدی بود به کمالی که در نوع و اشخاص بقوت است آن را سیاست الهی خوانند، و الا به چیزی دیگر که سبب آن سیاست بود اضافت کنند.
شد ز بی مکسبی و بی مالی ملک شه از مؤدیان خالی