مؤدب

معنی کلمه مؤدب در فرهنگ معین

(مُ ءَ دِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) ادب آموزنده ، ادب آموز، تربیت کننده ، مربی . ج . مؤدبین .
(مُ ءَ دَّ ) [ ع . ] (اِمف . ) تربیت شده ، ادب آموخته ، باادب .

معنی کلمه مؤدب در فرهنگ عمید

۱. ادب آموخته، باادب.
۲. [قدیمی] تربیت شده.
ادب آموزنده، تربیت کننده، معلم.

معنی کلمه مؤدب در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] مؤدب (ابهام زدایی). مؤدب ممکن است در معانی ذیل به کار رفته و یا اشاره به اشخاص و شخصیت های ذیل باشد: معانی•مؤدب، مؤدب به معنای فرد دارای ادب و ادب (به فتح همزه و باء) به معنای شگفت، عجب، دانش، معرفت و روش پسندیده اعلام و اشخاص• ابن اشته عبدالرحمان بن بشیر مودب اصفهانی، از محدّثین اصفهان• ابراهیم بن احمد مودب اصفهانی، ابراهیم بن احمد بن نوح مؤدّب، از راویان حدیث و دانشمندان قرائت و تجوید اصفهان در قرن سوم هجری• ابوالقاسم ابراهیم بن محمد مودب اصفهانی، ابوالقاسم ابراهیم بن محمد مؤدّب اصفهانی، از محدّثین عامه اصفهان
...

معنی کلمه مؤدب در ویکی واژه

تربیت شده، ادب آموخته، باادب.
ادب آموزنده، ادب آموز، تربیت کننده، مربی.
مؤدبین.

جملاتی از کاربرد کلمه مؤدب

الیاس مؤدب (عربی: إلياس مؤدب؛ ۶ فوریهٔ ۱۹۱۶ – ۲۸ مهٔ ۱۹۵۲) هنرپیشه، و بازیگر سینما اهل مصر بود.
جامی که عشقت کردش مؤدب کی گوش دارد پند ادیبان
استاد خجسته پی در استاد تا کودک را کند مؤدب
سپهر تند عنانش اگر رکاب ببوسد بتازیانه دوران کند، قضاش مؤدب
ای توبه آداب عقل و شرع مؤدب ای تو بقانون عدل و داد مقنن
مصر جامع و خلق سامع چگونه باشد شهری که در وی یک خطیب و قاضی باشد بکفر و شرک راضی باشد؟ و آنکه مؤدب و محتسب باشد بضلالت و جهالت منتسب بود؟
عنوان این تراژدی اغلب در تولیدات جدیدتر تغییر یافت؛ گاهی اوقات به سادگی با عنوان «جیووانی و آنابلا» و قبلاً در قرن نوزدهم به صورت مؤدب‌تر با عنوان «برادر و خواهر» شناخته می‌شد.
سپهر تند رکابت اگر رکاب ببوسد به تازیانهٔ دوران کند قضاش مؤدب
خواجه بوبکر مؤدب بنوشت و به نزدیک بوصالح بردند و بروی بسته، در حال اثر صحت پدید آمد و آن عارضه زایل گشت.
تعلیم و آداب او را چه حاجت او خود ز آغاز آمد مؤدب
دکتر اسماعیل مرزبان (ملقب به مؤدب السلطنه و امین الملک)، چشم‌پزشک و سیاست‌مدار معروف ایران در عصر قاجار و پهلوی بود که بارها به وکالت و وزارت رسید.