مؤثر

معنی کلمه مؤثر در فرهنگ معین

(مُ ءَ ث ِ ) [ ع . ] ( اِ فا . ) اثر کننده ، تأثیر - کننده .
(مُ ءَ ثَّ ) [ ع . ] (اِمف . ) آن چه مورد تأثیر واقع شده .

معنی کلمه مؤثر در فرهنگ عمید

۱. تٲثیرگذار.
۲. [قدیمی] مسبب.

معنی کلمه مؤثر در ویکی واژه

آن چه مورد تأثیر واقع شده.
اثر کننده، تأثیر - کننده.

جملاتی از کاربرد کلمه مؤثر

وگر همی نشناسد که وهم شاه جهان مؤثرست در آفاق چون قضا و قدر
در جمال اثر کنند نگاه به مؤثر برند از آنجا راه
گفتم نفاذ حکمش در تو مؤثر آید گفتا که می چه گویی در ماورای من هم
مؤثر حق شناس اندر همه جای ز حد خویشتن بیرون منه پای
ز روی وحدت ظاهر که واجبش صفت است بود هماره در اعیان مؤثر و فاعل
مؤثری‌ که به تأثیر صنع و قدرت او محل روح شود نطفه در قرار مکین
قهر و لطفت چو مؤثر شده در ملک وجود زشت روی آمده و خوب لقا خرس و خروس
گر مزاج فاسدش گردد مؤثر در عدد مرتفع سازد فسادش صحت نصف از چهار
بهر نادیدن آن رو گه و بی‌گه ناصح می‌دهد پندم و آن گه چه مؤثر پندی
خود مؤثرتر نباشد زهره زآب ای بسا آبا که کرد او تن خراب