معنی کلمه مأوا در لغت نامه دهخدا
چنان پندارد آن مسکین در اینجا
کزین خوشتر نباشد هیچ مأوا.ناصرخسرو.هر زمان این شاهباز ملک را
ساعد اقبال مأوا دیده ام.خاقانی.در سیه کاری چو شب روی سپید آرم چو صبح
پس سپید آید سیه خانه به شب مأوای من.خاقانی.در این ژرف صحرا که مأوای ماست
خورشهای ما صید صحرای ماست.نظامی.گذشت از شما کیست از دام و دد
که دارد در این دشت مأوای خود.نظامی.ز رحمت بر او شب نیارست خفت
به مأوای خود بازش آورد و گفت...سعدی ( بوستان ).و رجوع به مأوی شود.
- هشت مأوا ؛ هشت بهشت. هشت مأوی :
آن خط بیاموزتا برآیی
از چاه سقر تا به هشت مأوا.ناصرخسرو ( دیوان ص 42 ).و رجوع به هشت بهشت و هشت مأوی شود.
مأوا. [ م َءْ ] ( اِخ ) دهی از دهستان دروفرامان است که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 240 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).