مأوا

معنی کلمه مأوا در لغت نامه دهخدا

مأوا. [ م َءْ ] ( ع اِ ) جای بودن و با لفظ دادن و ساختن و گرفتن و به مأوا شدن مستعمل. ( آنندراج ). مسکن و منزل و خانه و لانه و جایگاه و مقام و جای اقامت و مکان و جای سکونت. ( ناظم الاطباء ). رسم الخطی از مأوی :
چنان پندارد آن مسکین در اینجا
کزین خوشتر نباشد هیچ مأوا.ناصرخسرو.هر زمان این شاهباز ملک را
ساعد اقبال مأوا دیده ام.خاقانی.در سیه کاری چو شب روی سپید آرم چو صبح
پس سپید آید سیه خانه به شب مأوای من.خاقانی.در این ژرف صحرا که مأوای ماست
خورشهای ما صید صحرای ماست.نظامی.گذشت از شما کیست از دام و دد
که دارد در این دشت مأوای خود.نظامی.ز رحمت بر او شب نیارست خفت
به مأوای خود بازش آورد و گفت...سعدی ( بوستان ).و رجوع به مأوی شود.
- هشت مأوا ؛ هشت بهشت. هشت مأوی :
آن خط بیاموزتا برآیی
از چاه سقر تا به هشت مأوا.ناصرخسرو ( دیوان ص 42 ).و رجوع به هشت بهشت و هشت مأوی شود.
مأوا. [ م َءْ ] ( اِخ ) دهی از دهستان دروفرامان است که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 240 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

معنی کلمه مأوا در فرهنگ معین

( مأوا ) (مَ ) [ ع . مأوی ] (اِ. ) پناهگاه .

معنی کلمه مأوا در فرهنگ عمید

۱. جایگاه، مَسکن.
۲. پناهگاه.

معنی کلمه مأوا در فرهنگ فارسی

( اسم ) رسم الخطی در فارسی برای ماوی .
دهی از دهستان شهرستان کرمانشاه

معنی کلمه مأوا در فرهنگ اسم ها

اسم: ماوا (دختر) (عربی) (تلفظ: ma’vā) (فارسی: مأوا) (انگلیسی: mava)
معنی: جایگاه، مَسکن، پناهگاه، خانه، ( مأوی )، مکان ماندن، مسکن، مقر، جای امن

معنی کلمه مأوا در ویکی واژه

مأوی
پناهگاه.

جملاتی از کاربرد کلمه مأوا

تا که نیک و بد اندر این مأوا گردد از همدگر قوی پیدا
اِسپِس، در اساطیر روم، ایزدبانو یا الههٔ امیدواری بود. او به‌طور سنتی به عنوان «آخرین ایزدبانو» معرفی می‌گردید و در این کسوت با نام اسپس اولتیما دئا خوانده می‌شد. این لقب به این دلیل بر وی اطلاق می‌شد که امید، بعنوان آخرین مرجع و مأوای قابل دسترسی برای انسان مطرح بود.
دلم به گوشهٔ میخانه می کشد هر دم چنانکه خاطر زاهد به جنت المأوا
هر لحظه به ما گرمتری از ستم و جور تا در دل آتش زده مأوای تو کردیم
نباشد در دو عالم غیر خاک آستان تو برای انبیا و اولیا، مأوا و ملجایی
بازگشتی جوهر اندر جای خود پس طلب کردی همی مأوای خود
دل به میخانه کشد ما را مدام میل رند مست با مأوا بود
کوشش نبرد راه به مأوای دل ما کز هر دو جهان است برون، جای دل ما
بباطن دانمش اندر همه جا نباشد منزلی او را و مأوا
میفشان دانه در راه تذروی که مأوا گیرد از سروی به سروی
جان و دلست منزل و مأوای او که او منزل به دل نماید و مأوا به جان کند