مأمون

معنی کلمه مأمون در لغت نامه دهخدا

مامون. ( اِ ) نوعی از پودنه کوهی باشد و آن را به عربی صعترالحمام خوانند، و صعتراگرچه با سین بی نقطه است لیکن در کتب طبی به صاد نوشته اند تا به شعیر مشتبه نشود. خوردن آن در طعام ضعف چشم را نافع باشد و قوت باصره را نگاه دارد. ( برهان ). نوعی از پودنه کوهی که به تازی صعترالحمام گویند. ( ناظم الاطباء ). مرزنگوش وحشی را گویند که به نام فودنج جبلی و پودنه کوهی و صعترالحمام نیز موسوم است. ( فرهنگ فارسی معین ). حاشا است. ( فهرست مخزن الادویه ). و رجوع به حاشا شود.
مامون. ( اِخ ) دهی از دهستان جاپلق است که در بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع است و 860 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).
مأمون. [ م َءْ ] ( ع ص ) زنهارداده. || امانت دار. || معتمد علیه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) :
سوی خردمند گرگ نیست امین
گر سوی تو گرگ نجس مأمون شد.ناصرخسرو.- مأمون به ؛ یعنی ثقه و امین. ( ناظم الاطباء ).
|| امن کرده شده و محفوظ. ( ناظم الاطباء ) : مسالک ممالک که از تغلب دزدان و تعدی قطاع طریق مهجور و مدروس مانده بود به حسن حراست و سیاست او مسلوک و مأمون گشته. ( المعجم چ دانشگاه ، ص 12 ). || بی هراس و بی ترس. ( ناظم الاطباء ).
مأمون. [ م َءْ ] ( اِخ ) ابن مأمون بن محمد خوارزمشاه مکنی به ابوالعباس بعد از وفات برادر خود علی بن مأمون بن محمد به حکمرانی خوارزم رسید اما تاریخ دقیق جلوس او معلوم نیست. وی یکی از ملوک هنرپرور وفضیلت دوست بود و چون بنا به درخواست سلطان محمود غزنوی خطبه به نام وی کرد امرا واعیان خوارزم وی را به سال 407 بکشتند. ( از تعلیقات چهار مقاله چ معین صص 412 - 413 ). و رجوع به همین مأخذ و مأمونیه شود.
مأمون. [ م َءْ ] ( اِخ ) ابن محمد خوارزمشاه ، ابتدا والی جرجانیه ( گرگانج ) بود و در سنه 385 ابوعبداﷲ خوارزمشاه صاحب کاث را مغلوب کرد و ممالک او به تصرف وی درآمد و در سنه 387 وفات یافت. ( از تعلیقات چهار مقاله چ معین ص 411 و 412 ). و رجوع همین مأخذ و مأمونیه شود.
مأمون. [ م َءْ ] ( اِخ ) ابن هارون الرشید. وی هفتمین خلیفه از خلفای بنی عباسی است که پس از قتل برادرش امین در سال 198 هجری به خلافت رسید و در سال 218 وفات کرد. ( از ناظم الاطباء ). عبداﷲ پسر هارون ملقب به مأمون هفتمین خلیفه از خلفای عباسیان. از مادری ایرانی بود و در موقع مرگ پدر در خراسان اقامت داشت. ایرانیان مایل به شیعیان علوی که از ظلم و جور علی بن عیسی حاکم هارون بر خراسان و رفتارهای زشت خلیفه نسبت به آل علی سخت متنفر بودند دور مأمون را گرفتند و او را در مقابل امین که برگزیده سران عرب و مردم بغداد بود تقویت کردند. مأمون به تدبیر و کفایت فضل بن سهل و به سرداری طاهربن حسین ملقب به ذوالیمینین بر علی بن عیسی سردار سپاه امین به سال 195 هَ. ق. غالب شد و در سال 198 بغداد پس از جنگی شدید به دست طاهر مسخر گردید و امین محبوس و سپس کشته شد و مأمون در همین سال 198 در مرو رسماً به خلافت برگزیده شد و فضل بن سهل را به وزارت خویش برگزید. بزرگان ایرانی از جمله آل سهل تمایل داشتند که مأمون یکی از علویان را به ولیعهدی خود انتخاب نماید و به همین جهت مأمون حضرت علی بن موسی کاظم را به احترام تمام از مدینه به بغداد خواست و ابتدا طاهر سردار مأمون با او به ولیعهدی بیعت نمود و خود خلیفه هم به سال 201 در خراسان آن حضرت را رسماً به این مقام معرفی کرد و به لقب رضا ملقب گردید. مردم بغداد از شنیدن اختیار یک تن علوی به ولیعهدی برآشفته ابراهیم بن المهدی را به خلافت برداشتند و مأمون ناچار آنچه را که درباب انتقال خلافت به آل علی گفته بودانکار کرد و به سال 202 به سوی بغداد روانه شد و پیش از عزیمت به بغداد دستور داد فضل بن سهل را در حمام کشتند و سال بعد از آن علی بن موسی الرضا ( ع ) را نیزدر طوس به قول مشهور مسموم نمود. مأمون در آخر سال 203 به بغداد وارد شد و مخالفان از شنیدن خبر ورود او به بغداد متوحش شده گریختند و خلافت دوباره مأمون را مسلم شد. مأمون از جوانی بر اثر تربیتی که پیش ایرانیها یافته بود علاقه شدید به علم و حکمت داشت و در تمام دوره خلافت هر وقت مجال می یافت فضلا را به ترجمه کتب از یونانی و سریانی و پهلوی و هندی به عربی وا می داشت و دربار او مرکز اجتماع دانشمندان مذاهب مختلف و محل بحث و مناظره ایشان بوده مأمون در سفر جهاد و به هنگام مراجعت از مصر در نزدیکی طرطوس پس از بیماری مختصری به سال 218 درگذشت. ( از تاریخ مفصل ایران تألیف عباس اقبال ). و رجوع به تاریخ اسلام تألیف دکتر فیاض صص 195-198 و تاریخ الخلفاء سیوطی صص 204-220 و ترجمه تاریخ یعقوبی ج 2 صص 460-494 شود.

معنی کلمه مأمون در فرهنگ معین

( مأمون ) (مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) در امان ، زنهار داده شده .

معنی کلمه مأمون در فرهنگ عمید

۱. دراَمان، زنهارداده شده.
۲. امین.

معنی کلمه مأمون در فرهنگ فارسی

هفتمین خلیفه از خلفای عباسیان . وی بپایمردی طاهر بن حسین ملقب به ذوالیمینین بر برادر خود امین پیروز شد و در مرو بخلافت نشست ( خلا.۱۹۸ تا ۲۱۸ ه.ق . ) . وی امام هشتمین شیعیان حضرت علی بن موسی الرضا را ولیعهد خود کرد اما عباسیان ساکن بغداد با این انتخاب مخالفت کردند و مامون فضل بن سهل وزیر خود را که در ولایت عهد امام رضا کوشا بود بقتل رساند. و علی بن موسی ( ع ) نیز بدستور او مسموم شد .
درامان، بیخوف، بی ترس، زنهارداده شده
( اسم ) زنهار داده امان داده شده درامان : جان و مال اتباع خارجه بتضمین خاک ایران مامون و محفوظ است .
دهی از دهستان جاپلث الیگودرز بوجرد

معنی کلمه مأمون در فرهنگ اسم ها

اسم: مأمون (پسر) (عربی)
معنی: ایمن، در امان، معتمد، امین، نام پسر هارون الرشید از خلفای بنی عباس

معنی کلمه مأمون در دانشنامه آزاد فارسی

مامون (Mammon)
در اساطیر تجسم ثروت و آزمندی در هیئتی شیطانی. در عهد جدیدقطب مقابل خدای مسیحیان است.

معنی کلمه مأمون در دانشنامه اسلامی

[ویکی شیعه] مأمون. مأمون (۱۷۰-۲۱۸ق) ابوالعباس عبدالله، فرزند هارون عباسی، هفتمین خلیفه از خلفای بنی عباس که پس از قتل برادرش محمد امین در سال ۱۹۸ هجری، تا سال ۲۱۸ق حکومت کرد.
عبدالله ملقب به مأمون پسر هارون، پنجمین خلیفه عباسی، از نسل قریش و بنی هاشم در شب جمعه نیمه ربیع الاول سال ۱۷۰ق به دنیا آمد. مادر او زنی ایرانی (به نقلی کنیزی) از اهالی بادغیس (شمال غربی افغانستان) به نام مراجل بود. استاذیس که در زمان منصور عباسی قیام کرد، پدر مراجل بوده است. دایی مأمون نیز فردی به نام غالب بوده که با توطئه مأمون، فضل به سهل وزیر و فرمانده لشکر مأمون را به قتل رسانید.
[ویکی شیعه] مَأمُون عباسی، ابوالعباس عبدالله (۱۷۰-۲۱۸ق) فرزند هارون، هفتمین خلیفه عباسی است. او پس از شکست دادن و کشتن برادر خلیفه اش محمد امین، در سال ۱۹۸ق به حکومت رسید و به توصیه وزیر ایرانی خود فضل بن سهل، مرو را پایتخت خلافت خود قرار داد. سال های نخستین حکومت او به دلیل نزاع با امین و قیام های علویان متزلزل بود از این رو برای تثبیت خلافتش امام رضا (ع) را از مدینه به مرو فراخواند و برای وانمودن کردن دوستی با آل علی ابتدا پیشنهاد واگذاری خلافت را به امام داد و پس از آنکه امام این پیشنهاد را نپذیرفت، منصب ولایتعهدی را بر امام رضا تحمیل کرد. او پس از مهار قیام های علویان و برای تسلط بیشتر بر قلمرو خلافتش از مرو راهی بغداد شد و در این مسیر، امام رضا(ع) را به دلیل اینکه محبوبیتش نزد مردم بالا رفته بود، به شهادت رساند.
مأمون را به سبب اعلام برتری امام علی (ع) پس از پیامبر (ص)، جایز دانستن ازدواج موقت، ولایتعهدی امام رضا (ع) و بازگرداندن فدک به علویان، متأثر از شیعیان دانسته اند. از سویی دیگر حمایت مأمون از معتزله به ویژه در مسئله مخلوق بودن قرآن و اقرار گرفتن از مسئولان عالی رتبه و قاضیان و عالمانِ دوره خود بر مخلوق بودن قرآن، موجب شده او را از معتزلیان بدانند.
عبدالله ملقب به مأمون پسر هارون، از نسل قریش و بنی هاشم در شب جمعه نیمه ربیع الاول سال ۱۷۰ق در بغداد به دنیا آمد. مادر او زنی ایرانی (به نقلی کنیزی) به نام مراجل از اهالی بادغیس (شمال غربی افغانستان) بود. استاذیس که در زمان منصور عباسی قیام کرد، پدر مراجل بوده است. دایی مأمون نیز فردی به نام غالب بوده که با توطئه مأمون، فضل به سهل وزیر و فرمانده لشکر مأمون را به قتل رساند.
[ویکی اهل البیت] مأمون خلیفه ی عباسی فرزند هارون الرشید که برادرش امین را برای بدست آوردن مسند خلافت به قتل رساند و به اجبار امام رضا علیه السلام را به ولایت عهدی برگزید.
مادرش کنیزکی بود مراجل نام.مادر مأمون کنیزی از خدمتکاران قصر رشید بود که به کار آشپزی اشتغال داشت. مورخین گفته اند که او زشت ترین و کثیف ترین زن در آشپزخانه بود. بعضی منابع گفته اند زبیده خاتون با هارون شطرنج بازی کرد و او را شکست داد و از او خواست تا با مراجل، زشت ترین کنیز مطبخ، همبستر شود. هارون امتناع کرد و خراج مصر و عراق را به زبیده داد و او نپذیرفت. بنا بر این به اصرار زبیده با او همبستر شد و مراجل مأمون را حامله شد. مأمون در سال 170 هجری یعنی همان سالی که هارون الرشید به خلافت رسید، متولد شد. چون این بشارت خوب به هارون داده شد نوزاد را مأمون نامید به فال نیک.مادر مأمون در زمان نفاس مرد و تربیت او را فضل بن سهل به عهده گرفت .
بیست و سه ساله بود که هارون وی را با آنکه پسر بزرگ بود ، ولیعهد دوم کرد و ولایت خراسان و دیگر ولایات ایران را تا همدان بدو سپرد پس از مرگ هارون امین پیمان پدر را شکست و در جنگ با برادر کشته شد و خلافت به مأمون رسید.
مأمون در ری بود که کار خلافت وی سرگرفت و تا سال 204 به خراسان بود آنگاه به بغداد آمد.
هارون در سالهای پایانی عمر خویش سخت در اندیشه اختلاف این دو برادر بود. به روایت، دینوری، هارون از زبان موسی بن جعفر علیه السلام پیشگویی خاصی درباره اختلاف این دو برادر شنیده بود. به دلیل همین نگرانی زمانی که به خراسان می رفت، بار دیگر برای مأمون از همه شخصیت های لشکری و کشوری بیعت گرفت تا مبادا امین مشکلی برای او ایجاد کند.
این تأکیدهای هارون، بعدها به نفع مأمون تمام شد. زیرا بسیاری از کسانی که وفادار به اصل بیعت بودند، حاضر به اطاعت از امین در مخالفت با مأمون نشدند.
حتی پیش از آن که هارون بمیرد، امین در پی جذب شخصیت های مهم از جمله فضل بن ربیع وزیر هارون برای خلع مأمون بود. اندکی پس از مرگ هارون، فعالیت جدی تری شد. اما از آنجا که مأمون در مرو و امین در بغداد بود، دایره اختلاف به آرامی گسترد. فضل بن ربیع در کنار امین و علیه مأمون تلاش می کرد ولی فضل بن سهل، دستیار مأمون در جهت عکس وی می کوشید. روشن بود که تخلف از سوی امین است و وی نمی بایست بر اساس اصول پذیرفته شده در بیعت، تلاشی در جهت مقدم داشتن فرزندش موسی بر مأمون و در نهایت خلع برادرش از خلافت صورت دهد.
امین تلاش فراوانی کرد تا مسأله را به آرامی تمام کند، اما مأمون که مشاوران قدرتمندی داشت و از حمایت خراسانیان هم برخوردار بود، از پذیرفتن خواست امین سرباز زد. از سال 195 رسما نام مأمون از خطبه ها و سکه ها حذف و نام موسی فرزند امین جای آن نشست. به موازات دو وزیر که از قضا نام هر دو فضل بود، دو فرمانده نظامی از دو سوی رو در روی هم قرار گرفتند: یکی علی بن عیسی بن ماهان بود که می بایست از سوی امین به خراسان رفته آن ناحیه را تصرف کند، دیگری طاهر بن حسین معروف به ذوالیمینین بود که می بایست راه را بر وی سد می کرد.
[ویکی الکتاب] معنی مَأْمُونٍ: امن شده - ایمنی یافته
ریشه کلمه:
امن (۸۷۹ بار)
[ویکی فقه] مامون (ابهام زدایی). واژه مأمون ممکن است در معانی ذیل به کار رفته و یا اشاره به اشخاص و شخصیت های ذیل باشد: اعلام و اشخاص• مأمون عباسی، یکی از خلفای عباسی، فرزند هارون الرشید عباسی و قاتل امام رضا (علیه السلام)• محمد بن فاتک بطائحی، ملقب به مأمون ، وزیر شیعی امامی فاطمیان در دوران خلافت الآمر باحکام الله معانی• ثقة مأمون ثبت صاحب حدیث، از اصطلاحات بکار رفته در علم حدیث و از الفاظ مدح راوی• فقیه مأمون، از اصطلاحات بکار رفته در علم فقه به معنای فقیه امین نسبت به حقوق شرعی
...

معنی کلمه مأمون در ویکی واژه

در امان، زنهار داده شده.
اسم مذکر،عربی است از ریشه أ م ن
امن،ایمن،مطمئن،.بی خطر،اطمینان بخش
کاربرد :نامی رایج برای نامگذاری فرزندان مذکر،صفتی برای شهرهای ایمن مثلا: بلد المأمون ؛منطقه ایمن، بدون جنگ

جملاتی از کاربرد کلمه مأمون

بیشکم مأمون ازین آب لطیف خلعتی بخشد چو آب من شریف
چو دور خلافت به مأمون رسید یکی ماه پیکر کنیزک خرید
قاضی گفت: پیش آی ای ملعون چون برگردن او سوار شد. روی باز پس کرد که به تک تیز روم یا آهسته؟ گفت: میان این و آن اما باید که رم نکنی و نلغزی و به پای دیوارها نزدیک روی تا از مزاحمت روندگان مأمون باشم.
مونس من مدح های خسرو محمود آنکه غلامش سزد به دانش مأمون
امام آن گاه سپاس خداوند بگفت و بر پیامبر درود فرستاد و سپس بگفت: اما بعد خداوند سبحان خلقی پدید آورده است که از اطاعت ایشان بی نیاز است و از معصیتشان مأمون.
هارونُ الرَّشید (حک. ۱۷۰–۱۹۳ ه‍.ق/۷۸۶–۸۰۹ م)، این دولت را به اوج قدرت خود رساند و توانست تا جلوهٔ سلطنتِ عباسی را تثبیت کند. هارون که با چالش جانشینی مواجه بود، امین را به‌عنوان جانشینِ اصلی خود تعیین و مأمون را نیز به‌عنوان جانشین امین منصوب کرد و سرزمین‌های خلافت عباسی را میان‌شان تقسیم نمود. بنابراین، امین به‌عنوان خلیفه در بغداد مستقر شد و فقط در استان‌های غربی حکومت می‌کرد، درحالی‌که مأمون حاکم خودمختار ولایات شرقی بود.
ای در دو جهان موزون، شد هر دو جهان مأمون در صدف مکنون، برخیز و امامت کن
مأمون وی را بخواست و پرسید: زچه رو قصر خویش در مقابل کاخ من بساختی؟ گفت: از آن رو که خواستم امیرالمومنین آثار نعمت‌های خویش بر من را شاهد بود.
ام فضل دختر مأمون عباسی است که به عقد محمد تقی درآمده‌است.
این بگفت و مشک پیش آورد باز در زمان مأمون بجای آورد راز
در واقعهٔ خلق قرآن، مأمون عباسی او را به دربارش دعوت کرد و پس از تهدید به مرگ او راضی شد که به خلق‌شده بودن قرآن اعتراف کند. این واقعه بازتاب فراوانی داشت و باعث شد که احمد بن حنبل دیگر با او حرف نزند.
مأمون او را نشستن فرمود. به دو زانو در آمد و سر در پیش آورد و چشم بر بساط افکند.
وقتی امین به قتل رسید، عبدالله بن طاهر سر او را نزد مأمون فرستاد، و اوضاع ناآرام آن زمان را برای خلافت مأمون آماده کرده، و به شهرها و مراکز اسلامی نامه نوشته، و آنها را از کشته شدن امین آگاه ساخت.
مسند نبوت را استوار و مأمون کرد