مأجور

معنی کلمه مأجور در لغت نامه دهخدا

مأجور. [ م َءْ ] ( ع ص ) دارای اجر و پاداش نیک مخصوصاً آنکه اولاد وی مرده باشد. ( ناظم الاطباء ). اجر داده شده و ثواب داده شده. ( غیاث ). اجر داده شده. ( آنندراج ). پاداش داده شده. پاداش یافته. اجر گرفته. اجرت گرفته. مزد یافته. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
لگد سیصد هزاران بر سر من
زنی و زمن بدان باشی تو مأجور.منوچهری.نه مرا حاجتی از اومقضی
نه مرا طاعتی از او مأجور.مسعودسعد ( دیوان چ یاسمی ص 45 ).صائم الدهر از ضرورت لبس
بر چنین طاعتی نه مأجور است.مسعودسعد.|| توسعاً، مقبول. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

معنی کلمه مأجور در فرهنگ معین

( مأجور ) (مَ ) [ ع . ] (ص . ) دارای اجر و پاداش .

معنی کلمه مأجور در فرهنگ عمید

اجر داده شده، کسی که اجر و مزد گرفته.

معنی کلمه مأجور در فرهنگ فارسی

اجرداده شده، کسی که اجرومزدگرفته
( اسم ) اجرت گرفته مزد گرفته : نه مرا حاجتی ازو مقضی نه مرا طاعتی ازو ماجور . ( مسعود سعد .۲۶۹ ) جمع : ماجورین .
دارای اجر و پاداش نیک

معنی کلمه مأجور در ویکی واژه

دارای اجر و پاداش.

جملاتی از کاربرد کلمه مأجور

خود گرچه به مادرش ستم خواهد رفتن لیکن تو دربن کار مصابستی و مأجور
گیرم که برآنچه کرد مأجور نگشت باری چو مطیع بود مأخوذ چراست
از میدان صبر میدان جهاد زاید. و جهاد باز کوشیدنست با نفس و با دیو و با دشمن. قوله تعالی: «و جاهدوا فی اللّه حق جهاده». و جهاد را سه رکنست : با دشمن بتیغ، و با نفس بقهر، و با دیو بصبر. مجاهدان بتیغ سه‌اند: کوشنده مأجور، و خسته مغفور، و کشته شهید. و مجاهدان با نفس سه‌اند: یکی می‌کوشد او از ابرار است، و یکی می‌یاود او از اوتادست، و سیم بازرسته او از ابدالست. و مجاهدان با دیو سه‌اند: یکی بعلم مشغول او از مقربانست، و یکی بعبادت مشغول او از صدیقانست، و یکی بزهد مشغول او از اولیایانست.
مجاهدان به تیغ سه مردند: کوشنده مأجور و خسته مغفور و کشته شهید. همچنین مجاهدان با نفس سه مردند، یکی میکوشد وی از ابرار است، یکی می‌تازد وی از اوتاد است یکی باز رسته وی از ابدال است. او که در جهاد کفّار است بمال غنیمت توانگر شود، او که در جهاد نفس است بدل توانگر شود، توانگر بمال آن مال وی یا حلال است و محنت، یا حرام است و لعنت، و توانگر بدل همتی دارد مه از دنیا و مرادی مه از عقبی. مصطفی ص جهاد نفس را عظیم‌تر خواند، و بزرگ‌تر گفت: رجعنا من الجهاد الاصغر الی الجهاد الاکبر
کسی را کش بود دولت مساعد بهر کاری بود محمود و مأجور
باد حاجات تو همی مقضی باد طاعات تو همهٔ مأجور
گر چنینی، هر کتابی را بخوان عاقبت، مأجوری خود را بدان
صایم الدهرم از ضرورت و کس بر چنین طاعتی نه مأجور است
نه مرا حاجتی ازو مقضی نه مرا طاعتی ازو مأجور
مرو مرو که ازین ره نمی رسی بثواب مکن مکن که ندارد چنین عمل مأجور