مآبی

معنی کلمه مآبی در لغت نامه دهخدا

( مآبی ) مآبی. [ م َ ] ( ص نسبی ) مأخوذ از تازی ، وبائی و طاعونی. ( ناظم الاطباء ).
- امراض مآبیه ؛ امراض طاعونی. ( از فرهنگ جانسون ). امراض وبائی. ( از ناظم الاطباء ).

معنی کلمه مآبی در فرهنگ فارسی

( م آبی ) وبائی و طاعونی

جملاتی از کاربرد کلمه مآبی

دارد به مقیمانِ خرابات ارادت جای دگرش نیست نه ملجأ نه مآبی
جستند و ندیدند حوادث پی ملجا چون درگه انصاف تو فرخنده‌مآبی
با فتنه رخت، ز مآبی گریز نیست آن بار کاه صفدر مالک رقاب ده
ز من که مهر تو دارم به سینه روی چه تابی الا تعرض عینی و انت تعلم مآبی
ز دنیا و عقبی به تو بازگشتم که حسن المآبی و نعم المآل
از جور تو ما و حضرت شاه کز حادث ها بهین مآبیست
قاسمی سرگشته سودای تست یا مآبی، یا ملاذی، یا معاد