لین

معنی کلمه لین در لغت نامه دهخدا

لین. [ ل َ ] ( ع ص ) نرم. لَیِّن. ( یا لین مخففةً خاص است در مدح ). ج ، لینون ، اَلیناء. مقابل غلیظ و درشت. لَدن.
- هین لین ( و یشدد ) ؛ چیزی اندک و نرم و سست و فروهشته. ج ، اَلیناء. ( منتهی الارب ).
لین. [ ل َی ْ ی ِ ] ( ع ص ) نرم. لَین. ج ، لینون ، اَلیناء. ( منتهی الارب ). سهل. لینة. لدن. قُلا. مقابل خشن ، چنانکه لدن مقابل صلب است. و رجوع به صلب شود.
- قول ٌ لین ؛ گفتاری نرم.
- لین الجانب ؛ سست کمان.
- لین العریکة ؛ نرم خوی. لدن الخلیقة.
- هین لین ؛ نرم و سست و فروهشته. ( منتهی الارب ).
|| روان. || مقابل قوی ( در موسیقی ) .
لین. ( ع اِمص ) نرمی. لینت. ضد خشونت. مقابل صلابت : و امراء از صادرات افعال او چون لین و خور و ضعف و سدر مشاهده میکردند. ( جهانگشای جوینی ).
من نکردم با وی الا لطف و لین
او چرا با من کند بر عکس کین.مولوی.بلی به یک حرکت از زمانه خرسندم
که روزگار به سر میرود به شدت و لین.سعدی.مصلحت بود اختیار رای روشن بین او
زیردستان را سخن گفتن نشاید جز به لین.سعدی.چو بینی که جاهل به کین اندر است
سلامت به تسلیم و لین اندر است.سعدی.|| روانی ( در شکم ). مقابل یبس. || حروف لین ، واو و یاء ساکنه ماقبل مفتوح است. هرگاه ماقبل حروف سه گانه واو و الف و یاء حرکتش از جنس آنها نباشد حروف لین نامند، مانند لفظ عین و حولین. و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 355 شود.
لین. [ ل َ ] ( ع مص ) لیان. لینة. نرم گردیدن. ( منتهی الارب ). نرم شدن. ( تاج المصادر ) ( زوزنی ).
لین. ( ع اِ ) ج ِ لونة. || ج ِ لینة. ( منتهی الارب ).
لین. ( اِخ ) نام دهی است به مرو. محمدبن نصربن الحسن بن عثمان المزنی اللینی ، متوفی به سال 233 هَ. ق. منسوب بدانجاست. ( از معجم البلدان ).
لین. ( اِخ ) نام بزرگترین قریه واقع در کوره بین النهرین میان موصل و نصیبین. ( از معجم البلدان ).
لین. ( اِخ ) جائی است در بلاد مغرب. ( منتهی الارب ). نام موضعی است در شعر عبیدبن الابرص :
تغیرت البلاد بذی الدفین
فاودیة اللوی فرمال لین.( از معجم البلدان ).
لین. ( اِخ ) نام شهری به اتازونی ( ماساچوست ). دارای 98000 تن سکنه.

معنی کلمه لین در فرهنگ معین

(لَ یِّ ) [ ع . ] (ص . ) نرم ، روان .

معنی کلمه لین در فرهنگ عمید

نرم شدن، نرمی.
نرم.
نرم، ملایم.

معنی کلمه لین در فرهنگ فارسی

نرم، ملایم، نقیض خشن، خوش خلق، نرمخوی
( اسم ) ۱- نرمی لینت مقابل خشونت زبری : بلی بیک حرکت از زمانه خرسندم که روزگار بسر میرود بشدت ولین . ( سعدی لغ. ) ۲- روانی شکم مقابل یبس . یا حروف لین . الف و واو و یائ ساکن ماقبل مفتوح مانند : عین و حول .
نام آوازی بیونانی که در مصر و فینیقیه و قبرس و غیره نیز خوانده میشده است .

معنی کلمه لین در دانشنامه عمومی

لین (خواننده). لونا ( به انگلیسی: Lyn ) با نام اصلی لی سی - جون ( به انگلیسی: Lee Se - jin ) ( زاده ۹ نوامبر ۱۹۸۱ ) خواننده کره ای است.

معنی کلمه لین در دانشنامه آزاد فارسی

لین (Lynn)
شهری صنعتی و دریابندری نزدیک خلیج ماساچوست در بخش اِسِکس در ایالت ماساچوست، واقع در ۱۵کیلومتری شمال شرقی شهر بوستون. جمعیتِ آن ۸۹,۱۰۰ نفر است (۲۰۰۰). لین تولیدکنندۀ توربین، مولدِ برق، موتور جت، کفش و پوشاک است. این شهر در ۱۶۲۹ با نام سوگاست به ثبت رسید و در ۱۶۳۷ به لین تغییر نام یافت و در ۱۸۵۰ جزو شهرهای بزرگ به ثبت رسید. کارخانۀ ذوب آهنِ این شهر در ۱۶۴۳ احداث شد، اما اقتصاد کهن آن بر کشاورزی و ماهی گیری استوار بود. دباغی چرم در ۱۷۷۵ در آن رونق گرفت و زمانی لین بزرگ ترین تولیدکنندۀ کفش زنانه در جهان بود. شرکتِ جنرال الکتریک در ۱۹۳۰ کارخانه ای را در لین دایر کرد و در ۱۹۴۲ نخستین موتور توربو جت امریکا با موفقیت در این شهر طراحی و ساخته شد.

معنی کلمه لین در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۵(بار)
نرمی. راغب گوید: در اجسام بکار رود و در خُلق و معانی به طور استعاره. . در اثر رحمت خدا به آنها نرم و ملایم شدی . برای داود آهن را نرم کردیم. . در المیزان گوید: معنی سکون به تلین تضمین گردیده لذا با «اِلی» متعدی شده است یعنی: پوستهای آنانکه از خدایشان می‏ترسند میلرزد سپس پوستها و دلهایشان بیاد خدا آرام می‏گیرد، (قول خدا را قبول کرده و بدان دل می‏بندند). * . لینه درخت خرما است به قولی آن از لین است وبه جهت نرمی میوه‏اش آن را لینه گفته‏اند (مجمع) راغب گوید: نَخْله ناعِمة. گویا منظور درخت بارور و دلپسند است یعنی هر نخلی که بریدید یا آنرا بر ریشه به پا گذاشتید باذن خدا بود. * . با او سخن نرم بگویند.

معنی کلمه لین در ویکی واژه

نرم، روان.

جملاتی از کاربرد کلمه لین

ای دوست بیا دمی به بالین این خون دو دیدهٔ ترم بین
کنیزک نیامد به بالین اوی برآشفت و پیچان شد از کین اوی
گر دمی بر سر بالین من آئی همه گویند که عمرت بسر آمد
آن که شام زندگانی شمع بالینم نشد کی پس از مرگم چراغی بر سر گور آورد؟