معنی کلمه لیلاج در لغت نامه دهخدا
همچو فرزین کجرو است و رخ سیه بر نطع شاه
آنکه تلقین میکند شطرنج مر لیلاج را.مولوی.کاتبی بازی از آن رخ نگر و حاضر باش
که شود مات در این عرصه هزاران لیلاج.کاتبی.گر تخته نرد سازد تابوت سرکشم را
لیلاج هم نیارد زآن تخته برد کردن.مسیح کاشی.ردای شید قناعت به دوش دارم لیک
زنم به نردطمع تخته بر سر لیلاج.ظهوری.و رجوع به لجلاج شود.