معنی کلمه لیل در لغت نامه دهخدا
لیل. [ ل َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان بوشهر، واقع در شش هزارگزی جنوب بوشهر و هزارگزی شوسه شیراز به بوشهر. جلگه ، گرمسیر، مرطوب و مالاریائی. دارای 574 تن سکنه. آب آن از چاه. محصول آنجا غلات و سبزیجات. شغل اهالی زراعت وراه آن فرعی است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7 ).
لیل.[ ل َ ] ( ع اِ ) شب. لیلاة. هو واحد بمعنی جمع، واحدهالیلة. ج ، لیالی ، لیایل. ( منتهی الارب ). عشیة. شام. صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: لیل در لغت شب را گویند و بیان آن از حیث اصطلاح علم هیئت ضمن بیان و تفسیرلفظ یوم به طریق مستوفی بیاید - انتهی :
تا در بر هر پستی پیوسته بلندی است
تا در پس هر لیلی آینده نهاری است.فرخی.کی بود کردار ایشان همسر کردار او؟
کی تواند بود تاری لیل ،چون روشن نهار؟فرخی.که اوستاد نیابی به ازپدر ز فلک
پدر چه کرد همان پیشه کن به لیل و نهار.ابوحنیفه اسکافی.او بر دوشنبه و تو بر آدینه
تو لیل قدر داری و او یلدا.ناصرخسرو.اگر دهر منکر شود فضل او را
شود دشمن دهر لیل و نهارش.ناصرخسرو.پیش از من و تو لیل و نهاری بوده ست
گردنده فلک ز بهر کاری بوده ست.خیام.خاصه که مهر سپهر گوشه خوشه گذاشت
و آتش گردون گرفت پله لیل و نهار.خاقانی.اگر نه واسطه روی وموی او بودی
خدای خلق نگفتی قسم به لیل و نهار.سعدی.هر آن شب در فراق روی لیلی
که بر مجنون رود لیلی طویل است.سعدی.- لیل ٌ الیل ؛ شب نیک تاریک. لیل لائل ؛ شب نیک تاریک. ( منتهی الارب ).
- لیل ٌ اغضف ؛ شبی دو چند شبی به درازی. شب تاریک. ( منتهی الارب ).
- لیل ٌ اقعس ؛ شبی که روز نداند شد از درازی. شب دراز سخت. ( منتهی الارب ).
- لیل ٌ دامج ؛شب تاریک. ( منتهی الارب ).