لیسیده

معنی کلمه لیسیده در لغت نامه دهخدا

لیسیده. [ دَ / دِ ] ( ن مف ) نعت مفعولی از لیسیدن. لشته.

معنی کلمه لیسیده در فرهنگ فارسی

( اسم ) بزبان مالیده شده برای خوردن .

جملاتی از کاربرد کلمه لیسیده

خود ازین پالوده نالیسیده گیر مطبخی که دیده‌ای نادیده گیر
جرعهٔ کَن فَیَکون بر سر آن خاک بریخت لب عشاق جهان خاک تو را لیسیده
خمره پرعسل سرش بسته پشت و پهلوش را تو لیسیده
گرچه در عهد تو بسیار نکویان هستند روح لیسیده زلبشان بزبان شیرینی
بین که چه ریسیده‌ایم دست که لیسیده‌ایم تا که چنین لقمه‌ها سوی دهان آمدند
در جنونم موی سر سامان راحت چیده است خاک این صحرا لب خش‌که را لیسیده است
طریق وفا تلخکامی ندارد شکر بود اگر خاک لیسیده بودم