لیز

معنی کلمه لیز در لغت نامه دهخدا

لیز. ( ص ) نسو. لغزان . املس. لغزناک. سخت هموار. مانند مرمری تراشیده و بر زمین نصب کرده که پای رونده بر آن لغزد. لغزاننده ، چنانکه زمین یخ بسته. لغزنده و نرم را گویند و هر چیز که با او لغزندگی و نرمی باشد. ( برهان ). لغزنده : معده لیز و آب هندوانه.
- لیز شدن معده ؛ کم شدن ماسکه آن.
|| لزج. لزجه. چسبنده . بالعاب. || آمیخته. || ( اِ ) دست افزار کشیدن بر چیزی. ( برهان ). || ( پسوند ) مزید مؤخر کلماتی است ، چون : پالیز. کفچلیز. دهلیز. جالیز. فالیز.
لیز. [ ل َ ] ( ع مص ) پناه گرفتن به کسی. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه لیز در فرهنگ معین

(ص . ) سُر، لغزنده .

معنی کلمه لیز در فرهنگ عمید

۱. زمین نمناک و لغزنده.
۲. هر چیزی که رطوبت و لغزندگی داشته باشد.
* لیز خوردن: (مصدر لازم ) [عامیانه] سُر خوردن، لغزیدن.

معنی کلمه لیز در فرهنگ فارسی

زمین نمناک ولغزنده، سرخوردن، لیزخوردن، لغزیدن
( صفت ) آمیخته .
پناه گرفتن بکسی .

معنی کلمه لیز در ویکی واژه

سُر، لغزنده.

جملاتی از کاربرد کلمه لیز

به پالیزبان گفت کای پاک‌دین چه آگاهی استت ز ایران زمین
بازگردید و مبیزید آب اندر کفچلیز پند گیرید و مپیمائید با گز ماهتاب
ارکیده گوش‌ماهی گل ملی کشور بلیز است.
به سیف ذی الیزن، آیین بندگی تو فرض به حاتم بن عدی، شکر نعمتت محتوم
لیک ایشان غافلند از گردش چرخ بلند تا تو اندر پیش ایشانی چو سیف ذوالیزن
چنین گل به پالیز شاهان مباد چو باشد نیاید ز پالیز یاد
نبینی که دَه یک‌ دهان خراج به دهلیز درویش دزدند باج؟
پیامی فرستاد نزدیک گو که ای تخت را چون بپالیز خو
ور باز رسانند بدان مجلس خرم ایشان سر خر باشند، آن مجلس پالیز