معنی کلمه لیث در لغت نامه دهخدا
لیث. [ ل َی ْ ی ِ ] ( ع ص ) نبات ٌ لیث ؛ گیاه درهم پیچیده و انبوه. ( منتهی الارب ).
لیث. ( ع ص ، اِ ) ج ِ الیث. ( منتهی الارب ).
لیث. [ ل َ ] ( اِخ ) قبیلة من بکربن عبد مناةبن کنانة و هم بنولیث بن بکربن عبد مناة. منهم الصعب بن جثامة اللیثی الصحابی رضی اﷲ عنه و قد ذکر الحمدانی : ان منهم طائفة بساقیة قلته بالاخمیمیة من صعید مصر. ( صبح الاعشی ج 1 ص 350 ). و رجوع به لیث بن بکر شود.
لیث. [ ل َ ] ( اِخ ) موضعی است میان سرین و مکه و آنجا را وقعه ای است. ( از منتهی الارب ). رودباری است پائین سراة که به دریا یا موضعی از حجاز ریزد. لیث گوید: موضعی است در دیار هذیل. ( از معجم البلدان ).
لیث. [ ل َ ] ( اِخ ) هو احد ماقیل فی اسم ابی هند الداری. و تأتی ترجمته فی الکنی. ( الاصابة ج 6 ص 11 ).
لیث. [ ل َ ] ( اِخ ) ابن ابی رقیة. وزیر ولیدبن عبدالملک و سلیمان بن عبدالملک. ( مجمل التواریخ و القصص صص 306-307 ) . و کان یکتب لسلیمان [سلیمان بن عبدالملک ] علی دیوان الرسائل لیث بن ابی رقیة.. ( الوزراء و الکتاب ص 29 ). و کان یکتب لعمر [عمربن عبدالعزیز] اللیث بن ابی رقیة مولی ام الحکم بنت ابی سفیان. ( الوزراء ص 33 ). لیث بن ابی رقیة در عهد سلیمان بن عبدالملک به سرانجام مهام وزارت مشغولی میکرد.( دستورالوزراء ص 20 ). و رجوع به عقدالفرید ج 4 شود.
لیث. [ ل َ ] ( اِخ ) ابن ابی سلم. در اول خلافت ابودوانق درگذشت. ( تاریخ گزیده ص 252 ).
لیث. [ ل َ ] ( اِخ ) ابن ابی سلیم. معاصر عبدالکریم بن ابی العوجاء. محدث است و از نافع روایت کند و هم از واصل بن حیان. وی را از ثقلاء شمرده اند. رجوع به عیون الاخبار ج 1 ص 279 و 309 و ج 2 ص 131 و تاریخ الخلفاء سیوطی ج 6 و المصاحف ص 182 شود.