لگو
معنی کلمه لگو در دانشنامه عمومی
هرچه آجرها ریزتر باشند، حجم نهایی ساخته شده ظریف تر و زیباتر خواهد بود.
شرکت لگو، در هر ثانیه، ۱۰۰۰۰ قطعه می سازد؛ و به طور سالانه، ۳۶۰ میلیارد قطعه درست می کند. این شرکت در ایام تعطیلات سال نو ( کریسمس ) ، در هر ۲۸ ثانیه یک آدمک لگویی بابانوئل را به فروش می رساند.
گروه لگو تولید آجرهای اسباب بازی که به هم وصل می شوند را در سال ۱۹۴۹ آغاز کرد. فیلم ها، بازی ها، مسابقات و هشت شهربازی لگولند تحت این برند ساخته شده اند. تا ژوئیه ۲۰۱۵، ۶۰۰ میلیارد قطعه لگو تولید شده است.
گروه لگو در کارگاه اوله کیرک کریستیانسن ( ۱۸۹۱–۱۹۵۸ ) ، نجار اهل بیلاند دانمارک، که در سال ۱۹۳۲ میلادی ( ۱۳۱۱ خورشیدی ) شروع به ساخت اسباب بازی های چوبی کرد، شروع به کار کرد. در سال ۱۹۳۴، شرکت او «لگو» نام گرفت. برگرفته از عبارت دانمارکی که به معنی «خوب بازی کردن» است. در سال ۱۹۴۷، لگو برای شروع به تولید اسباب بازی های پلاستیکی گسترش یافت. در سال ۱۹۴۹ میلادی ( ۱۳۲۸ خورشیدی ) لگو شروع به تولید، در میان سایر محصولات جدید، یک نسخه اولیه از قطعات در هم تنیده آشنا کرد که آنها را «قطعات خوداتصال» نامید. این آجرها بر اساس آجرهای Kiddicraft Self - Locking Bricks بودند که در سال ۱۹۳۹ در بریتانیا ثبت اختراع شده بود و در سال ۱۹۴۷ منتشر شد. لگو نمونه ای از قطعات Kiddicraft را از تأمین کننده یک دستگاه قالب گیری تزریقی دریافت کرده بود. خریداری شده است. این قطعات، که در اصل از استات سلولز ساخته شده بودند، توسعه بلوک های چوبی سنتی قابل روی هم در آن زمان بود.
معنی کلمه لگو در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه لگو
التو گالگو ۱٬۳۵۹٫۸ کیلومترمربع مساحت و ۱۳٬۹۵۵ نفر جمعیت دارد.
چو گلگونه بر روی افلاک زد گریبان شب را دگر چاک زد
چون سمند نیلگون در زین کشد پس درخورست کهکشانش جای تنگ و ماه نو جای رکاب
ز رشک عارض گلگون او خون میخورد آتش ولی از پختگی هرگز نمیآرد به روی خود
لاله همچون من دلی در اندرون دارد سیه آن چه بینی کو به ظاهر گونه را گلگون کند
بوسه ای از لب تو خواهم و شعر از لب تو که شکر بوسه نگاری و غزلگوی غزال
می گلگون کند گلگون رخانم زداید زنگ اندیشه ز جانم
ارزیابی اتصالهای ویبرونیک معمولاً با مشکلات جدی در تدوین ریاضی و اجرای برنامه همراه است. در نتیجه ، الگو های ارزیابی اتصالات ویبرونیک در بسیاری از مجموعه های برنامه شیمی کوانتومی هنوز اجرا نشده اند.
چون گل شکفت باده گلگون ز کف منه کز خاک تو نه دیر که خواهد دمید خار
صورت نبسته فرهاد، کارش، وگر نه شیرین گو یک نفس که گلگون، در زیر ران ندارد
خوشا سراب که، پا از عدم برون نگذاشت قدم چو موج، درین بحر نیلگون نگذاشت
چشم تو ساقیای است که در بزم عاشقان ریزد به جام باده گلگون به جام، فیض