معنی کلمه لکن در لغت نامه دهخدا
چو مشک بویا لکنش نافه بوده ز غُژب
چو شیر صافی پستانش بوده از پاشنگ.عسجدی.هیچیک از مهمانان نیامد لکن حسین آمد. من چیزی نمی گویم ، لکن شما هم شرم کنید. شمس قیس رازی آرد: لکن به اتفاق لفظ تازی است و در اصل نون لکن مشدّد است و تخفیف را ساکن در لفظ می آرند و ضرورت شعر را، و نیز نون را اسقاط میکنند و لاک میگویند چنانکه :
و لاک اسقنی اِن کان ماؤک ذافضل
به معنی ولکن اسقنی... پس در لفظ لکن که تازی محض است به هیچ سبیل نشاید که یاء نویسند. ( المعجم فی معاییر اشعار العجم صص 233-234 ).
لکن. [ لا ک ِن ْ ن َ ] ( ع حرف ربط ) حرفی است که برای تدارک چیزی آرند. لکن. اما. لیکن. بیک. ولی. صاحب منتهی الارب آرد: حرف تنصب الاسم و ترفع الخبر و معناها الاستدراک و هو ان تثبت لما بعدها حکماً مخالفاً لحکم ما قبلها و لذلک لابد ان یتقدمها کلام متناقض لما بعدها نحو: ما هذا ساکن لکنه متحرک ، او ضد له نحو: ما هو ابیض لکنه اسود، و قبل ترد تارة للاستدراک و تارة للتوکید. قاله جماعة و فسروا الاستدراک برفع ما توهم دونه نحو ما زید شجاعاً لکنه کریم لان الشجاعة و الکرم لایکادان یفترقان نحو لو جأنی اکرمته لکنه لم یجی ٔ، اکدت ما افادته لو من الامتناع و قیل للتوکید دائماً مثل ان و یصحب التوکید معنی الاستدراک و هو قول ابن عصفور و هی بسیطة و قال الفرّاء مرکبة من لکن و ان فطرحت الهمزة للتخفیف و قیل من لا و ان و الکاف الزائدة و قیل اصله و ان و الکاف و اللام زائدتان و قد تحذف نونه للضرورة و هو قبیح کقوله و لاک اسقنی ان کان ماؤک ذافضل و قوله تعالی : لکنا هو اﷲ ربی. ( قرآن 38/18 ). یقال : اصله لکن انا فحذفت الالف فالتقت النونان فجاء التشدید لذلک و قد یحدث اسمهما کقوله فلو کنت ضبیاً عرفت قرابتی و لکن زنجی عظیم المشافر، ای ولکنک و لکن ساکنةالنون ضربان مخففة من الثقیلة و هی حرف ابتداء لاتعمل لانها تقع علی الاسماء و الافعال خلافاً للاخفش و یونس فان ولیها کلام فهی حرف ابتداء لمجرد افادة الاستدراک و لیست عاطفة بالواو استعملت نحو ولکن کانوا هم الظالمین او بدونها کقول زهیر:
ان ابن ورقاء لاتخشی بواردة
لکن وقائعه فی الحرب منتظر.
و قیل بالواو عاطفة و ان ولیها مفرد فهی عاطفة بشرطین احدهما ان یتقدمها نفی او نهی نحو ماقام زید لکن عمرو و لایقم زید لکن عمرو و الثانی ان لایقترن بالواو و قال قوم لایکون مع المفرد الاّ بالواو.