معنی کلمه لوط در لغت نامه دهخدا
لوط. [ ل َ ] ( ع مص ) لواطة. ( منتهی الارب ). عمل قوم لوط کردن. کار قوم لوط کردن. || گل اندود کردن حوض را. به گل درگرفتن و اندودن حوض را. ( منتخب اللغات ). حوض به گل کردن. ( تاج المصادر ). || چسبیدن به دل و دوست گردیدن. ( منتهی الارب ). وادوسیدن. ( زوزنی ). وادوسیدن دوستی به دل. ( تاج المصادر ). || تیر انداختن بر کسی. || چشم زخم رسانیدن. || لاحق گردانیدن کسی را به کسی. || پنهان کردن چیزی را. || ستیهیدن در چیزی. ( منتهی الارب ).
لوط. ( اِخ ) بحیره لوط.( ابن بطوطه ). بحرالمیت. و رجوع به بحیره لوط شود.
لوط. ( اِخ ) دهی از دهستان بهرستاق بخش لاریجان شهرستان آمل ، واقع در 26هزارگزی شمال خاوری رینه. کوهستانی و سردسیر. دارای 75 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. زیارتگاهی نیز دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3 ) ( از سفرنامه رابینو بخش انگلیسی ص 114 ).
لوط. ( اِخ ) نام پیغمبری است علیه السلام ، به مؤتفکات و او پسر برادر ابراهیم علیه السلام ، یعنی لوطبن هاران بن تارخ. ( منتهی الارب ). طبری گوید : لوطبن هاران بن تارخ و تارخ هو اخو ابراهیم.نام پیغمبری از بنی اسرائیل که شهرهای قوم به نفرین او به زمین فروشد و قوم او با پسران می آرمیدند. صاحب مجمل التواریخ و القصص گوید: لوطبن هامان بن آزر برادرزاده ابراهیم که با عم خویش از بابل مهاجرت کرد. قوله تعالی : فآمن له لوط و قال اًِنی مهاجر اًِلی ربی اًِنه هو العزیز الحکیم . و از بابل به حرّان رفتند و به شام واز آنجا به زمین فلسطین رفتند، جایی که مؤتفکات خوانند و آنجا پنج پاره دیه بود و قوم لوط آنجا بودند،پس لوط آنجا بماند و ابراهیم با ساره به جانب مصر رفت. خدای تعالی لوط را پیغامبری داد بر آن پنج دیه و نام آن [ ها ] صنعه و صعوه و عمره و دوما و سدوم. چون در فعلهای زشت بیفزودند و لواطت کردند که پیش از ایشان هیچ کس نکرده بود، خدای تعالی میکائیل را بفرستاد تا آن بقعه را برگردانید، چنانکه گفت : فجعلنا عالیها سافلها . و [ فرشتگان ]پیش از آنک آنجا رفتند به صورتی دیگر پیش ابراهیم آمدند و ایشان را گوساله بریان پیش نهاد که مهمان دارد بر عادت ، چون بدانست که نه آدمی اند عظیم بترسید تا ایشان او را به اسحاق و یعقوب بشارت دادند، قوله تعالی : فبشرناها بِاًِسحاق و من وراء اسحاق یعقوب . و بعد از هلاک قوم خویش ، لوط پیش ابراهیم آمد و او را بسیار چیز داد. و گور او همان موضع تواند بود. رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 190، 191، 192 و 434 و الکامل ابن اثیر ص 51 شود.