معنی کلمه لوزه در لغت نامه دهخدا
لوزة. [ ل َ زَ ] ( اِخ ) برکه ای است بین واقصة و قرعاء بر طریق بنی وهب و قباب ام جعفر. در نه میلی قرعاء وآنجا هم برکه ای است اسحاق بن ابراهیم رافعی را بر یازده میلی لوزة. ( از معجم البلدان ) یاقوت گوید: تردید دارم که لوزة با راء مهمله است یا با زاء یک نقطه.
لوزة. [ زَ ]( اِخ ) بنت عبداﷲ. محدثة سمعت خطیب المزة و ابن الخیمی و ابن الانماطی و حدثت. و توفیت فی ذی القعدة سنة 725هجری و قد جاوزت الخمسین. ( اعلام النساء ج 3 ص 1364 ).
لوزه. [ زَ / زِ ] ( اِ ) هر چیز که آن چرب و شیرین باشد، خواه لقمه و خواه سخنان خوب و دلکش وبه معنی فروتنی و چاپلوسی و فریب هم هست. ( برهان ).