لواف

معنی کلمه لواف در لغت نامه دهخدا

لواف. [ ل َوْ وا ] ( ع ص ) گستردنی زلیه ساز. ( منتهی الارب ). لباف ( در تداول عامه فارسی زبانان ). جوال باف. پاتاوه باف. پلاس باف. ( مهذب الاسماء ) ( ملخص اللغات حسن خطیب ). پای تابه فروش. ( مهذب الاسماء ). صاحب آنندراج گوید: کسی که ریسمان و جدار ( ؟ ) و کره ( ؟ ) و غیره سازد و این عربی است و به فارسی شالنگی و در هندوستان شلنگی گویند :
من عاشق خسته مستمند
ز لواف افتاده ام در کمند
زمویی که او ریسمان بافته
رگم را به تار غمش تافته.میرزا طاهر وحید ( از آنندراج ).

معنی کلمه لواف در فرهنگ معین

(لَ وّ ) [ ع . ] (ص فا. ) ۱ - زیلوباف . ۲ - سازندة لوازم چادر و خیمه . ۲ - جوال باف .

معنی کلمه لواف در فرهنگ عمید

گلیم باف، زیلو باف.

معنی کلمه لواف در فرهنگ فارسی

گلیم باف، زیلوباف
( صفت ) ۱- زیلوباف . ۲- سازند. لوازم چادرو خیمه . ۳- جوال باف . ۴ - پاتاوه باف پای تابه فروش .

معنی کلمه لواف در ویکی واژه

زیلوباف.
سازندة لوازم چادر و خیمه.
جوال باف.

جملاتی از کاربرد کلمه لواف

انّما انت غناء و شراب و شباب جودک الموجود بحر فضلک الوافی سحاب
و ذلک فی لیلة النصف من شعبان فعند ذلک تحنّ القلوب الیه و یفد الیه الوافدون» یک نظر که رب العالمین بکعبة کرد چندان شرف یافت که مطاف جهانیان گشت، و مأمون خلقان، پس بنده مؤمن که بشبانروزی سیصد و شصت نظر از حق جل جلاله نصیب وی آید شرف و امن وی را خود چه نهند؟ و چه اندازه پدید کنند؟
ابراهیم سرکیس (۱۸۳۴–۱۸۸۵) ادیب، نویسنده و تاریخ‌نگار لبنانی بود. در طول حیاتش، مدیر چاپخانهٔ آمریکایی بود. الأجوبة الوافیة غی علم الجغرافیة، الدر النظیم فی التاریخ القدیم، الدرة فی الأمثال، أعمال اسکندر کبیر، الحساب العقلی، الأجوبة الوفیة فی الصرف، نزهة الأفکار فی أطایب الأشعار از آثار اوست.
همچنین هر طایفه‌ای در صنعت و حرفت خویش باید که اول از حظ نفس و نصیب خویش خروج کنند و در هر کار توجه راست به حق آرند و به قدم صدق قطع مسافت هستی واجب شناسند تا به کعبه وصال برسندکه «فینما تولوافثم وجه‌الله». بیت
فی غبار نعله کحل یجلی عن عمی فی عیون فضله الوافی زلال للظما
ز یکسو در نوا حلوافروشان چو طوطی در کنار شکرستان
شهر الکامل و الوافی (به عربی: الکامل والوافی) یکی از شهرستانهای منطقه شرقی در کشور عمان واقع شده‌است. جمعیت این شهر ۲۰٫۱۷۶ نفر است.
در «الوافی بالوفیات» آمده که «ماجه» لقب پدر محمد بن یزید قزوینی است اما زبیدی در کتاب خود به نام «تاج‌العروس» ذکر کرده که ماجه نام مادر محمد بن یزید قزوینی بوده است. «ربعی» در نام او منسوب به قبیله ربیعه است.
مردی حلوا فروشی را گفت که یک رطل حلوایم به نسیه ده. حلوافروش گفت: بچش، حلوای نیکی است. گفت: من به قضای رمضان سال پیش روزه دارم.
لَاتَّبَعُوکَ لوافقوک فی الخروج.
وَعَدَ اللَّهُ الْمُنافِقِینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْکُفَّارَ نارَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها هِیَ حَسْبُهُمْ ای النار حسبهم فیها کفایة لجزاء کفرهم وَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ ابعدهم عن رحمته وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقِیمٌ دائم لا ینقطع کَالَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ موضع کاف رفع است ای انتم کالّذین من قبلکم. و قیل محله نصب ای وعد اللَّه المنافقین وعدا کما وعد الذین من قبلکم کانُوا أَشَدَّ مِنْکُمْ قُوَّةً بطشا و سعة وَ أَکْثَرَ أَمْوالًا وَ أَوْلاداً فَاسْتَمْتَعُوا فتمتّعوا و انتفعوا بِخَلاقِهِمْ بنصیبهم من الدنیا. الخلاق التام الوافر من النصیب مشتق من الخلق و هو التقدیر.
شعاع وجهه یعلو علی شمس الضحی نورا کمال ساده الوافی یفوق الطور فی المتکین